یادداشت آرزو حسام

        کتاب شروع خیلی جالبی داره، اتفاق وحشتناکی افتاده و حالا در طول رمان باید مشخص شه که دلیل این جنایت چی بوده.
داستان در مورد یه پرستار خیلی منظم و دقیقه که یه خونواده برای نگهداری از دوتا بچه‌شون استخدام می‌کنن. این پرستار(لوئیز) از نگهداری بچه‌ها هم فراتر میره و کارهایی نظیر آشپزی، تمیز نگه داشتن خونه و.. رو هم انجام میده و خلاصه زن و مرد که هر دو شاغل بودن می‌بینن چه‌قدر زندگی‌شون با وجود لوئیز راحت‌تر شده و چه‌قدر بهش نیاز دارن. از طرفی لوئیز(مثل تقریبا همه‌ی پرستارها) از صبح زود تا آخر شب تو محیط گرم این خونواده کار و زندگی می‌کنه و آخر شب باید به سوئیت سرد و خالی خودش تو حومه‌ی پاریس برگرده؛ همسر و دختر خودش رو از دست داده و تنها چیزی که می‌خواد اینه که تو این خونواده برای خودش جایگاهی پیدا کنه و برای همیشه بمونه. 
تا این‌جای داستان در مورد شرایط سخت و ناراحت‌کننده‌ی اغلب پرستارها صدق می‌کرد اما این کتاب به نظرم بیش‌تر case study بود. لوئیز سابقا تو بیمارستان روانی بستری بوده و در طول رمان هم کم‌کم سلامت روان خودش رو از دست میده. خونواده‌ی "مسه" از طرفی بهش نیاز دارن و از طرفی رفتارهای عجیب و وسواسی لوئیز باعث ترس‌شون می‌شه، به همین دلیل بچه‌ها که تقریبا بزرگ میشن و دیگه نیازی به لوییز احساس نمی‌شه، تصمیم می‌گیرن اون رو اخراج کنن. پرستار برای موندش تلاش می‌کنه ولی به نتیجه نمی‌رسه. در آخر اون‌قدر از خدمت کردن به دیگران و تنهایی به تنگ میاد که کنترلش رو از دست میده و مرتکب قتل اون دوتا بچه می‌شه. ظاهرا لیلا سلیمانی این داستان رو بر اساس واقعیت نوشته ولی به نظرم چندان موفق نبوده. انگار کلی حفره‌ی خالی از شخصیت و زندگی لوئیز تو این کتاب وجود داره اما در عوض به چیزهایی پرداخته شده که به فهم دقیق فروپاشی پرستار کمک چندانی نمی‌کنه.
۲.۵
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.