اگر یک روز صبح، از خانه بیرون بیایید و ببینید یک‌ گلوله‌ی سبز خاردار جلوی در خانه‌تان است، چه‌ کار می‌کنید؟ اگر فردای آن روز از داخل آن گلوله‌ی سبز، یک موجود پشمالوی سفید بیرون بیاید و شما را مامان صدا بزند، چی؟
همه‌ی این‌ها برای اُتو سنجابه اتفاق می‌افتد و او همه‌ی تلاشش را می‌کند که مامان واقعی موجود عجیب و غریب را پیدا کند. موجودی که روز به روز بزرگ‌تر می‌شود و گاهی به خاطر بزرگی‌اش، باعث خراب شدن وسایل خانه می‌شود. اما همین موجود عجیب و خرابکار، وقتی اتو خسته‌ به خانه برمی گردد، همه جا را تمیز کرده و برای اتو یک سوپ خوشمزه پخته. شاید بتواند کارهای بزرگ‌تری هم انجام بدهد. به نظر شما، اتو با این موجود عجیب چکار می‌کند؟
«به من نگو مامان» داستانی فانتزی است که با قصه‌ی جذاب و تصاویر دوست داشتنی‌اش، مخاطب را تا پایان با خودش همراه می‌کند.
        

          گاهی وقتها چیزی یا کسی در زندگی ما میآیند که باب میل ما نیستند و عجیب همه زندگی آرام ما را تحت شعاع قرار می‌دهند. زندگی سنجاب هم همین طوری شد یک روز موجودی عجیب وارد زندگی او شد... وقتی این اتفاق میافتد باید چکار کرد. میشود او را قبول نکرد و او مبارزه کرد یا اینکه جور دیگری به قضیه نگاه کرد... زندگی بیب برای هر کدام از ما پر از درس خوب دیدن است...