گنبد کبود

گنبد کبود

گنبد کبود

کورش اسدی و 1 نفر دیگر
3.2
6 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

6

خواهم خواند

6

ناشر
نیماژ
شابک
9786003671188
تعداد صفحات
112
تاریخ انتشار
1396/5/7

توضیحات

        
گنبد کبود را باید حاصل 12 سال سکوت کورش اسدی دانست که بار نخست در سال 1394 با 8 داستان کوتاه منتشر شد. همگی  این داستان ها در دهه هشتاد نوشته شده اند و نشان از اوج خلاقیت نویسنده در سبک و سیاق منحصر به فرد خودش را دارد. داستان های این مجموعه شاید مدرن ترین آثار کورش اسدی به شمار بیایند که نگاهی ازلی و ابدی به موقعیت های ایجاد شده دارند. این داستان ها، وضعیتی از روزگار نویسنده اش به دست می دهند که در آن انسان در عین زندگی در دوره ی مدرن، بازگشتی به خوی بدوی و وحشی خود خواهد داشت و بدین ترتیب نوعی حیوان بودگی و مسخ جامعه انسانی را به نمایش می گذارند. اسدی در داستان هایش با بی اعتنایی و خونسردی آدم ها را در موقعیت ها و وضعیت های خاصی قرار می دهد که سبب می شود، به تدریج با افشای اطلاعاتی که به کندی در طول روایت داده می شود، درون خویش را افشا کنند. از این جنبه می توان داستان های او را حاصل توصیف درونی انسان معاصر در شرایط امروز ما تصور کرد. نویسنده بیش از هر وقت دیگر در داستان های این مجموعه به مکاشفه در جهان می نشیند.
داشت خوابشان می برد که صدایی شنیدند. با چشم های خمار پر خواب چرخیدند سمت در. سایه ی روشنی در را می شکست. بعد، آجر پس رفت و دستی سنگ گرد هفت رنگ را نشاند جلوشان. هم را در آغوش گرفتند و حیران به روشنی جهان نگاه کردند. یکی دو دانه برف دم در نشست و زود آب شد. آجر برگشت و سرما و همه چیز پشت در ماند. بلند شدند. رفتند پهلوی سنگ. نگاهش کردند. به هم نگاه کردند. رفتند جلوتر بویش کردند. سنگ بر حلقه ای می درخشید. پریدند این ور، پریدند آن ور سنگ. از توی حلقه رد شدند. هلش دادند سمت دندان. بهش تکیه دادند. خسته بودند... .

      

یادداشت‌ها

          کتاب در 112 صفحه در سال 1394 و در نشر نیماژ به چاپ رسیده است. این کتاب مجموعه‌ای از هشت داستان کوتاه با نام‌های: «گوشۀ غراب، گنبد کبود، پیاده، برج، خیابان کهنه، شهرزاد، فرشته نیستم ـ آدم‌ام، وادی وهم» است.

این مجموعه داستان نیز چون دیگر آثار اسدی، فضایی تاریک، غم زده، ظلمانی، بارانی، سرد، تیره، ناآشنا، ترسناک و به دور از آرامش و آسایش دارد و انسان‌ها در کمترین و کوچک‌ترین و ساده‌ترین ارتباطات‌شان دچار مشکل هستند و توانایی برقراری یک ارتباط ساده را هم با اطرافیان و دیگران ندارند.

این کتاب به داستان کوتاه‌هایی که چاپ و منتشر می‌شود و تنها بر قصه و ماجرا تاکید دارد، شبیه نیست؛ اما از ماجرا هم خالی نیست و کسی که برای اولین بار با این کتاب روبرو شود، مشکلی در ارتباط گیری با آن نخواهد داشت، هر چند فضاهای وهمی در آن شبیه دیگر آثار اسدی دیده می‌شود؛ اما کمی رقیق‌تر و کمرنگ‌تر است.

مسائل و مشکلاتی که بین انسان‌ها و به ویژه در خانواده‌ها دیده می‌شود، در ارتباطات بین زوجین در زندگی‌های عادی امروز، نمونه زیاد دارد. 

معمولا افراد دوست دارند فردی را که پسندیده‌اند، به همان شکل و شمایل و اخلاقی که مایلند درآورند و دقیقا آنگونه که ایشان میل دارند رفتار کند.

اما از این نکته غافلند که او یک عروسک یا مجسمه یا برده و بندۀ تحت امر ایشان نیست! 

بلکه انسانی است که برای ارتباط درست گرفتن با او باید به اعتقادات، علایق، سلایق و خواسته‌های او نیز احترام گذاشت. البته تا جایی که مانع و مزاحم حقوق زوجین یعنی طرف مقابل یا دیگر اعضای خانواده نشود.

متاسفانه و شوربختانه منطق از میان رفته و تنها بر اساس گفته‌های دیگران و یا به رفتارهایی که از شبکه‌های اجتماعی تاثیر گرفته، شخصیت فرد تغییر می‌کند و رویایی فکر می‌کند.

و زمانی که زندگیش از هم پاشید، آنگاه از خواب بیدار می‌شود و می‌فهمد که در طرف مقابلش خوبی‌های زیادی بوده که وی به آنها توجه نکرده است و دست حسرت بر دست می‌کوبد و هیچ سودی به حال او ندارد.
        

12

          کورش اسدی در «گنبد کبود» داستان‌هایی بسیار معمولی نوشته در جهان‌هایی غریب و فضاهایی بسیار بکر. یا دست کم آن داستان‌هایی که در ذهن من ماند چنین بود. داستان اول، گوشه‌ی غراب، شاید نزدیک‌ترین چیز به آنچه اغلب داستان نامیده می‌شود بود. گفتگویی ساده میان زنی و مردی در کافه‌ای، که با شگفتی و ضربه پایانی تمام می‌شود و البته مثل همه داستان‌ها فضاسازی و حس‌آفرینی قدرتمندی دارد. 
داستان دوم، گنبد کبود، عاشقانه‌ای ایرانی است در جهانی همچون آلیس در سرزمین عجایب. خط داستانی ساختارمندی ندارد اما گرهی عاشقانه و ترسناک دارد که در جهان افسانه‌ای ذهن ایرانی پیش می‌رود تا سرانجام گشوده شود.
داستان «پیاده» شاید نمونه خصلت‌نمای داستان‌های این مجموعه باشد. مردی از پیاله‌فروشی بیرون می‌زند و تا پارک انتهای خیابان می‌رود. رازهای بسیاری در گذشته این مرد و دیگر آدمیان این داستان هست اما از آن‌ها رازآمیزتر خود خیابان و جهانی است که داستان در آن می‌گذرد. 
در داستان «برج»، پسری به دوستش می‌گوید پدر گمشده‌اش را، یا نشانی از او را، بازیافته و با دوستش به دنبال آن نشان می‌روند و بار دیگر این خط داستانی ساده در جهانی فراواقع و شگفت و البته پایانی گریزنده و استعلایی.
داستان «خیابان کهنه» در‌واقع چیدمانی کوتاه است از چندین قاب تصویری خیال‌انگیز و زیباست از جهانی آرام و سرشار از حضور و وجود. همچون فیلمی بسیار کوتاه از چند نمای آرام از خیابان و درخت و آب.
«شهرزاد» روایت کند و بلندی از زبان یک کودک است و به پایانی می‌رسد که اگرچه شاید جنبه‌ای داستانی هم به داستان بخشیده باشد اما بی‌اندازه ساختارزدوده، بطئی و ملال‌آور و کم‌جان و ولنگار است. گویی نویسنده صرفاً خواسته توان بالایش در روایت از زبان یک کودک را مثلاً به رخ بکشد یا…
«فرشته نیستم آدمم» داستان ساعاتی کوتاه از یک آدم کاملاً معمولی دیگر است با وقایعی بسیار معمول‌تر که بر او می‌گذرد و برای ما روایت می‌شود اما همین وقایع با توانایی بالای فضاپردازی و جهان‌آفرینی نویسنده، حس حضور و سیلان را در خواننده بیدار می‌کند و خواننده در انتها می‌اندیشد که گویا به راستی داستانی خوانده است اگرچه صرفاً چند موتیف ساده، اما بسیار خوب به نگارش درآمده، پشت هم چیده شده است.
«وادی وهم» دقیقاً همان است که از نامش می‌توان یافت. قصه آدمی که بر جدول‌های کنار پیاده‌رو راه می‌رود و نباید/نمی‌خواهد از جدول پایین بیاید و در راه با (مثلا)موانعی رویارو می‌شود. اما پیرامون همین خط داستانی تُنُک، جهانی آنچنان زنده، رازآمیز و سرشار از خیال‌های وهمناک آفریده می‌شود که داستان را به یادماندنی می‌کند. 
از همین روست که شاید اتفاقاً نام متناسب و خصلت‌نمای کتاب را نه از داستان «گنبد کبود» که متفاوت‌ترین داستان در این مجموعه است، بلکه از همین «وادی وهم» باید جست که کتاب با آن پایان می‌گیرد.
بی‌گمان خواندن این مجموعه علاقمندم کرد از  کورش اسدی بیشتر بخوانم و  چه حیف که با مرگ خودخواسته‌اش از نوشته‌های خلاقانه و جهان‌های خیالی متنوع دیگری که ذهنش می‌توانست هدیه‌مان دهد محروم شدیم.
        

2