یادداشت سعید بیگی
1403/4/13
کتاب در 112 صفحه در سال 1394 و در نشر نیماژ به چاپ رسیده است. این کتاب مجموعهای از هشت داستان کوتاه با نامهای: «گوشۀ غراب، گنبد کبود، پیاده، برج، خیابان کهنه، شهرزاد، فرشته نیستم ـ آدمام، وادی وهم» است. این مجموعه داستان نیز چون دیگر آثار اسدی، فضایی تاریک، غم زده، ظلمانی، بارانی، سرد، تیره، ناآشنا، ترسناک و به دور از آرامش و آسایش دارد و انسانها در کمترین و کوچکترین و سادهترین ارتباطاتشان دچار مشکل هستند و توانایی برقراری یک ارتباط ساده را هم با اطرافیان و دیگران ندارند. این کتاب به داستان کوتاههایی که چاپ و منتشر میشود و تنها بر قصه و ماجرا تاکید دارد، شبیه نیست؛ اما از ماجرا هم خالی نیست و کسی که برای اولین بار با این کتاب روبرو شود، مشکلی در ارتباط گیری با آن نخواهد داشت، هر چند فضاهای وهمی در آن شبیه دیگر آثار اسدی دیده میشود؛ اما کمی رقیقتر و کمرنگتر است. مسائل و مشکلاتی که بین انسانها و به ویژه در خانوادهها دیده میشود، در ارتباطات بین زوجین در زندگیهای عادی امروز، نمونه زیاد دارد. معمولا افراد دوست دارند فردی را که پسندیدهاند، به همان شکل و شمایل و اخلاقی که مایلند درآورند و دقیقا آنگونه که ایشان میل دارند رفتار کند. اما از این نکته غافلند که او یک عروسک یا مجسمه یا برده و بندۀ تحت امر ایشان نیست! بلکه انسانی است که برای ارتباط درست گرفتن با او باید به اعتقادات، علایق، سلایق و خواستههای او نیز احترام گذاشت. البته تا جایی که مانع و مزاحم حقوق زوجین یعنی طرف مقابل یا دیگر اعضای خانواده نشود. متاسفانه و شوربختانه منطق از میان رفته و تنها بر اساس گفتههای دیگران و یا به رفتارهایی که از شبکههای اجتماعی تاثیر گرفته، شخصیت فرد تغییر میکند و رویایی فکر میکند. و زمانی که زندگیش از هم پاشید، آنگاه از خواب بیدار میشود و میفهمد که در طرف مقابلش خوبیهای زیادی بوده که وی به آنها توجه نکرده است و دست حسرت بر دست میکوبد و هیچ سودی به حال او ندارد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.