معرفی کتاب خاطرات ملکه ثریا اثر ثریا اسفندیاری بختیاری

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
13
خواهم خواند
2
نسخههای دیگر
توضیحات
سرانجام یک روز گرم تابستان که با محمدرضا در میان درختان سعد آباد قدم میزدم زمزمه میکنم:محمد!این طور نمیشود!میدانی که من عقیم هستم. محمدرضا نگاهی ژرف به من انداخت و گفت: خودتان راه حل پیدا کنید! گفتم:یکی از برادرانتان را با برداشتن منع قانونی قاجار نشینان کنید. گفت این به عهده ی مجلس موسسان است تا قانوهن را تغییر دهند. این اصل را پدرم در قانون گنجانده. احساس کردم خودش تمایلی بدین خواست و راه حل ندارد بی تامل گفتم: در این صورت تنها راه چاره جدایی است. و شاه پس از تفکر بسیار.جمله ام را تکرار کرد: پس چاره یی جز جدایی نیست... .
یادداشتها