عالی بود خیلی این کتاب رو دوست داشتم🏝
 داستان درمورد درباره بچه‌هایی هست که توی یه جزیره مرموز زندگی می‌کنن.🌱🌱 هر سال یه بچه جدید میاد و بزرگ‌ترین بچه باید جزیره رو ترک کنه
. وقتی نوبت به جینی می‌رسه، اون تصمیم می‌گیره بمونه و قوانین رو زیر پا بذاره، ولی این کار همه چیز رو به هم می‌ریزه. 
داستان پر از حس رشد، تغییر و مسئولیت‌پذیریه. فضای جزیره هم مرموز هستو این که  کتاب پایان باز داشت،  پایان باز کتاب ممکنه برات سؤال‌های زیادی ایجاد کنه،🍀🍃 
ولی کلی حس خوب و فکرکردنی بهت میده. 
اگه داستان‌های مفهومی دوست دارید، این کتاب رو پیشنهاد می‌کنم☘🌱
        

          اخر کتاب واقعا مسخره تمام شد اما اواسط کتاب باعث شد که من مثل ابر بهار اشک بریزم.نمیتوان گفت ارزش خواندن دارد یا نه هرکسی یک دیدگاهی نسبت به این کتاب دارد.
        

          سلام،این کتاب خیلی احساس خوبی داشت و خیلی خوب فضا ها را توصیف می‌کرد،در این حال داستان خیلی جالبی هم داشت.روی کتاب زده ۱۴+ ولی اگر درکتون بالا باشه میتونین داستان رو بفهمین و خیلی چیز پیچیده ای ندارد👋
        

          کتاب ایده‌ی جذابی داشت . یک روزه تمامش کردم. بزرگترین عیب کتاب که مثل عاج کرگدن همه‌ی زیباییهایش را خراب می‌کند، این است که خواننده را می‌اندازد داخل یک گودال پر از سوال‌های بی جواب. 
نویسنده در ایجاد تعلیق و طرح معما محشر عمل کرده، ولی به هیچ کدام جواب نمی‌دهد! 
کتاب، حسی از کفر در دل می‌نشاند. قایق انگار همان مرگ اسن و جزیره، دنیای ما. هیچ منطقی برای رفتن نیست! ناچاری به خاطر دیگران بروی. هیچ منطقی هم در پس بودنت نیست!  احساس ظلمی پنهان به خاطر بودنت در این دنیا و پوچی پنهانی در پس رفتنت!

هنر هنرمند! القای پوچی!
        

          چند وقتی بود ادبیات کودک و نوجوان نخونده بودم. (تنها مواجه ام باهاشون در طاقچه بود وقتی کتاب های خواهرم رو می دیدم 😅) 
اما... زنگ تماشا باعث شد این لذتی که آخرین بار چند سال پیش اوایل راهنمایی تجربه اش کرده بودم رو دوباره تو چند روز باقی مانده به  کنکوری شدنم تجربه کنم. 🤍 
به شخصه از  تخیل نویسنده خوشم اومد در حالی که تو زنگ تماشا خیلی نقد شد😅🤦🏻‍♀️ 
در کل دوستش داشتم.✨️
        

          خب دلیل انتخاب این کتاب بین بقیه کتابهایی که قرار بود بخونم این بود که حس میکردم یکم شبیه کتاب قبلی اش که خونده بودم خواهد بود(خوب های بد بدهای خوب) و نمیدونم که چرا این حسو داشتم😅
پاراگراف آخر حاوی اسپویل خواهد بود😂
بنظرم کتاب قشنگی بود و واسم سخت بود بهش ۴.۵ بدم می خواستم بهش ۴.۸۷۵ بدم که نمیشه ولی نمیتونم بهش ۵ بدم چون پایانش ناراحتم کرد و یکم توقع بهتری داشتم از پایانش
آخه چرا باید تهش بازهم یکی از قوانین رو جینی نقض میکرد چون خودش و لو دونفر بودن و بازهم ۹ نفر تو جزیره نمیموندن و چرا فک نکرد شاید اینجوری بازهم همه چی خراب بمونه؟چرا صرفا لو رو نذاشت تو قایق تا بره؟اصن چرا خودش تنهایی نرفت؟ اگه با رفتن قرار بود شرایط مثل قبل بشه پس اگه تنهایی میرفت همه چیز مثل قبل درست می شد
کاش نویسنده یکم توضیح میداد که حداقل بعد از رفتنشون چه اتفاقی افتاد،یه چیز کلی هم خوب بود حداقل میگفت لو خوب شد یا نه
امیدوارم یه روزی خانم اسنایدر اطلاعات بیشتری درباره پایان به ما بدن😂