دور از دیار و قلمرو
در حال خواندن
0
خواندهام
3
خواهم خواند
2
توضیحات
در ظلمت خشک و سرد شبانه، هزارن ستاره نمایان شدند ودرخشش یخ زده شان بی درنگ از هم جدا شده و شروع کردند به طرز نامحسوسی لغزیدن به سوی افق. «ژانتین» نمی توانست از تماشای این آتش های سرگردان چشم بردارد. همراه با آن ها می چرخید و همان چرخش بی حرکت، رفته رفته او را با ژرف ترین نقطه ی ذاتش که امنون سرما و هوس در آن در نبرد بودند، پیوند می داد. روبه رویش ستاره ها یک به یک فرو می افتاند، سپس میان تخته سنگ های صحرا خاموش می شدند.و ژانتین هربار کمی بیش تر آغوشش را به روی شب می گشود.
بریدۀ کتابهای مرتبط به دور از دیار و قلمرو
یادداشت ها