لیست‌های کتاب

آخرین آواز قو! (بازکاوی شخصیت و عملکرد شیخ فضل الله نوری) بر اساس  "آخرین برگ"  زندگی او، و " فرجام"  مشروطهخانه، بر دامنه آتشفشان: شهادتنامه شیخ فضل ا لله نوریاندیشه سبز، زندگی سرخ: زمان و زندگی شیخ فضل الله نوری

استیلای غرب زدگی/شیخ شهید

7 کتاب

«از آن روز بود که نقش غرب‌زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند. و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمی می‌دانم که به علامت استیلای غرب‌زدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد و اکنون در لوای این پرچم، ما شبیه به قومی از خودبیگانه‌ایم؛ در لباس، خانه و خوراک و ادب و مطبوعات و خطرناک‌تر از همه، در فرهنگ‌مان فرنگی‌مآب می‌پروریم و فرنگی‌مآب راه‌حل هر مشکلی را می‌جوییم.» اولین بار یادم نیست این جمله را توی کدام کتابهای تاریخ مدرسه خواندم. اما یادم هست همان موقع عاشق شدم؛ در یک نگاه عاشق دو نفر شدم: یکی جلال که این را نوشته بود و دیگری شیخ فضل‌الله. آن روزها مد نبود آدم به سن و سال من عاشق نویسنده‌ها و شیخ‌ها باشد؛ تهِ تهش عاشق خواننده یا بازیگری می‌شدی، آن هم برای یکی‌دو روز. نمی‌دانم آن یک نگاه من خیلی عمیق بود یا این خاصیت عشق است. آدم دوست دارد آمار طرف را در بیاورد.واکنش هایش را مو به مو رصد کند.حالا بعد از گذشت آن روز ها و سال ها افتاده ام دنبال عشق دوران نوجوانی.امروز سالگرد به دار آویختن آن سربدار تاریخ است.شهادتتان مبارک بزرگ مرد اگر در مورد مشروطه کنجکاوید، به جز شیخ شهید، در مورد حسن تقی‌زاده، آیت‌الله بهبهانی، آیت‌الله طباطبایی (سیدین) هم تورقی کنید خالی از لطف نیست. کتاب‌ها پر است از منابع برای مطالعه‌ی بیشتر. نویسنده برای موثق بودن اطلاعاتش همه را ارجاع می‌دهد به سند و مدرک. شاید اوایل داستان، عددهای زیاد توی صفحه و پاورقی‌ها حواستان را پرت کند؛ چند صفحه که رد کردید، عادت می‌کنید. ✓ لیست در حال به‌روزرسانی است.

1

آن هنگام که نفس هوا می شودما ایوب نبودیماز قیطریه تا اورنج کانتی

برای کادر درمان|تقدیم به تن های تنهای بیماران

8 کتاب

هشدار🚫 اگر دل نازکی دارید، آزارش ندهید. خواندن این کتاب‌ها قلبتان را مچاله می‌کند. رستگاریی در این صفحات، برای دل‌های نازک نیست؛ باور کنید.🚫 . . . بخوانید تا بفهمید: آدم‌ها مریض به دنیا نمی‌آیند. مریضی تنها تن آدم را آب می‌کند، اما روحشان، شخصیتشان، همان است؛ حتی محترم‌تر از پیش. بخوانید تا یاد بگیرید که در عیادت‌ها، نگاه‌ها گویاتر از زبان‌ها حرف می‌زنند. آن آدمی که بر تخت افتاده، همه چیز را می‌فهمد؛ حتی بهتر از ما. همه‌ی لبخندهای تصنعی، همه‌ی «ان‌شاءالله خوب می‌شوی»‌های الکی، همه‌ی آن حرف‌هایی که «شفا دست خداست» و ذره‌ای ایمان در آن‌ها نیست، همه را می‌فهمد. کادر درمان بخوانند؛ آن‌هایی که مرگ برایشان بیش از زندگی تکرار شده است. بودن، بودن، بودن... و ناگهان نبودن؛ شده است برایشان عادت. شاید یادشان رفته باشد که آدم‌ها فقط جسم روی تخت نیستند. چیزی ورای این تن رنجور در آدم‌ها هست؛ چیزی که اگر نشد کالبد زمینی را نجات داد، می‌شود آن ماورای تن را خوشحال کرد،به دادش رسید. حتی می‌شود به جای نجات مریض، به داد همراهانش رسید؛ همراهانی که کسی از دردهایشان نمی‌پرسد. شاید تنها سعدی فهمیده بود که همراه بیمار بودن چه دردی دارد: "شخصی همه شب بر سرِ بیمار گریست / چون روز آمد، بمرد و بیمار بزیست." ✓فهرست در حال بروزرسانی است...

124