جزئیات فعالیت
2 روز پیش
پایان فصل سوم: انجام فعالیت آخر فصل، بسیار جالب و هیجان انگیز است. (در تلاشم این ایده رو روی کتاب ابله که به تازگی تموم کردم پیاده کنم) فعالیت: صفحات آغازین یک کتاب را که زاویه دید اول شخص دارد، با سوم شخص بازنویسی کنید و برعکس. هر داستانی که تعریف میشه، توسط شخص خاصی کانونی سازی شده؛ اینکه چند نفر اینکار رو برای ما انجام بدن احاطه مارو به داستان یا واقعیت عینی افزایش میده. هرچقدر هم کمتر باشه نگاه ما ذره بینی تر شده. تشابه روایت یک داستان با درمانگری واقعا برای من جذابه ... جوری که درمانگر تلاش میکنه روایت هر شخص از خانواده رو بشنوه تا بتونه واقعیت رو از وسط اون همه تحریف، شناسایی کنه ... بار ها برام پیش اومده که با شنیدن روایت یک شخص در اتاق مشاوره، شروع به لیست کردن و انجام تکنیک های مشاوره ای کردم و بعد با یک نفر دیگه مصاحبه کردم (فرضا یک عضو خانواده مثل مادر) و بعد فهمیدم کلا راه رو اشتباه کردم و من اون راهی رو میرفتم که مراجعم من رو با خودش برده بود ... اون من رو هم مسیر خودش کرده بود بجای اینکه من اونو به مسیر دیگه ای بکشونم .... اینجا بود که یاد گرفتم مراجعو مجبور کنم روایت دیگر اعضا رو هم برام بگه هرچند که خیلی سخت بود. این فصل رو که میخوندم به تشابه آرزو هام پی بردم. آرزوی قدیمی مبنی بر نویسنده شدن و راوی بودن و حالا تلاش برای درمانگر شدن. اگر هیچ وقت موفق به نوشتن کتابی نشم؛ قطعا توی هر جلسه درمانی دارم روایتی رو بازسازی میکنم :))
124
5
12
(0/1000)
2 روز پیش
اینکه از این دید با این کتاب مواجه شدید بسیار برایم جذاب بود. دمتونگرم.
1
2
نظرات