یادداشت نــادری
1402/2/28
#فائضه_غفار_حدادی را از دهکده خاکبرسر و یک محسن عزیز َش میشناسم و البته اندکی از مطالب صفحه اینستاگرامش! نویسندهای که همزبانم است و قلمِ طنزش را دوست دارم و روی اسمش که فائزه نوشته نشود بهطور جدی حساس است. به همین دلایل مدتها بود که در فکر خواندن #خط_مقدم بودم. خط مقدم برای من فارغ از موضوع و محتوایَش یک تعریف شُستهرُفته از چطور خواستن و چطور اراده کردن و چطور رسیدن از صفر به صد بود. چیزی که باورش در نگاه اول و با این ارادههای پفکنمکیِ ما کمی سخت به نظر میآید. به نظرم این کتاب را بیشتر باید جوانها بخوانند اولا بهخاطر افتخار کردن به خیلی از داشتههایمان که در بدترین و ناممکنترین شرایط بهدست آمده و خیلی حیف است که ازشان بیخبر باشیم، دوما که تا تقی به توقی خورد بیخیالِ آرزوها و اهدافشان نشوند چون ظاهرا بسیاری از مشکلات اصولا از ناحیه خواستن نیست، از نقصان ارادهایست که زورش به مشکلات نمیچربد. مثلا یک زمانی داشتن قدرت موشکی برای ایران جز یک خواب و خیال نبوده ولی در سختترین شرایط و کمترین زمان این خوابو خیال به واقعیت بدل میشود آنهم به دست جوانان بیستوچند سالهای که با غول جنگ دستوپنجه نرم میکردند و حتی فکر کردن به این موضوع که چند جوان از پسِ اینکار برآمدهاند شاید چیزی در حد یک شوخی باشد. بعد از خواندن این کتاب است که میتوان به قدرت اراده و توکل ایمان آورد. و بعد از خواندن این کتاب است که باید بنشینیم و یک دلِ سیر به خودمان و کارهای نکردهمان و زمانهایی که الکی و آبکی از دستش دادهایم فکر کنیم. شاید آن موقع ما هم توانستیم در خط مقدمِ زندگیمان کارهایی بکنیم که شایسته نوشتهشدن و خواندهشدن باشد.
17
(0/1000)
نــادری
1402/3/23
0