یادداشت عطیه عیار

                من در خانواده‌ای اهل ارزش‌های انقلاب و جنگ بزرگ شدم. پدرم  هم در دوران انقلاب و هم جنگ فعال بود و جانبازی مختصری هم داشت. مادرم هم نوجوانی‌اش را در انقلاب سپری کرد و بعدها در دوران جنگ همراه پدر بود. شهدا، جانبازان و خانواده‌هاشون همیشه برای من محترم بودن. هیچ وقت در خانه ما حرفی زده نمی‌شد که حاکی از کوچک‌ترین بی‌حرمتی به این عزیزان باشه. اما این کتاب به طور بی‌رحمانه‌ای من رو متوجه کرد که عملا از این افراد هیچی نمی‌دونم. سالها با کلیشه‌هایی که در ذهنم شکل گرفته بوده زندگی کردم و از سطح این کلیشه‌ها به عمق نرفتم. واقعا هیچ‌وقت نفهمیدم فرزند شهید چه حسی داشته یا خانواده‌ای که جانباز داره چه مشکلاتی رو تحمل می‌کنه. این فهمی که از کتاب شهربانو به دست آوردم مثل یک سیلی محکم بود در گوشم.

مریم قربان‌زاده، موقعیت جالبی رو برای خواننده ایجاد کرده. ما با چند راوی طرفیم که همه حول ابراهیم پسر جانباز و بعد شهید خانواده صحبت می‌کنند  و از خاطراتشون میگن. به بهانه این روایت و خاطره‌گویی خانواده ابراهیم، تصویری متفاوت و غیرکلیشه‌ای از خانواده رزمنده‌ها و ایثارگران نشون میده، از حس و حال پرستاری‌هاشون از عزیز جانبازشون میگه، گریزی به غربت جانبازان ساکن آسایشگاه‌ها می‌زنه و بهمون یادآوری می‌کنه چقدر جامعه نسبت به اونها بی‌معرفته. نکته زیبای ماجرا اینه که در عین تلخی و حسرت عجین با روایت جنگ، ضدجنگ نیست. خانواده‌ای مذهبی و معمولی رو نشون میده که چندان سیاسی نیستند اما به وقتش غیرت دارند. مادر شهیدی رو نشون میده که در طول داستان رشد می‌کنه و بزرگ و بزرگوار میشه.

فقط شاید بشه یک ایراد مهم از کتاب گرفت. غیر یه مورد از راوی‌ها، بقیه همه یک لحن داشتن. تفاوت خاصی بین پیرزن ۷۰ و چند ساله و مرد حدودا ۳۰ ساله نبود. 
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.