یادداشت محدثه خوشکام

راه طولانی بود از عشق حرف زدیم
        چرا نمیشه امتیاز منفی داد!!

واقعا هدف این کتاب و داستانش چی بود؟!
اینکه نصف اول کتاب شاهد غذا خوردن شخصیتا باشیم و نصف دوم کتاب بخونیم (پدربزرگ گفت و عمو رحمان ادامه داد)؟؟؟؟

مصطفی دقیقا چطوری و کِی افسردگی فوق العاده شدیدش درمان شد؟؟

بیماری مرگبار دنیا کِی خوب شد؟؟

اینا اصلا عاشق هم بودن؟؟

شخصیت ها اصلا و ابدا خوب نوشته نشده بودن. هیچ کاریشون با عقل جور در نمی اومد. هدف از نوشتن اون جمله های فلسفی پدربزرگا چی بود دقیقا؟؟ داوود چجوری دنیا رو پیدا کرد؟؟ 

(از اینجا به بعد اسپویل زیاد داره، البته اگه بشه اسمشو اسپویل گذاشت.)


مصطفی از روی چهار تا جمله ی دنیا به این نتیجه رسید که داوود دیوونه ست و هر کاری ازش بر میاد و مثلا اونقدر نگران بود!!!!

بعد اینا مثلا دو سه ماه با پدربزرگاشون زندگی کردن (حالا از این بگذریم که از اول زندگیشون این آدما رو می شناختن) چرا وقتی مُردن اینا اصلا ناراحت نشدن؟! پاشدن رفتن رستوران غذا خوردن و انرژی تازه گرفتن
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.