راه طولانی بود از عشق حرف زدیم
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
26
خواهم خواند
12
توضیحات
حرف ها و مهربانی اش دیگر واقعی نبود. می دانستم می خواهد آرام آرام از زندگی ام بیرون برود. به همین خاطر دیگر پاپیچش نشدم! دیگر یاد گرفته بودم که عشق تحمیل خود به دیگران نیست. یاد گرفته بودم کسی که برای رفتن آماده می رود و کسی که می خواهد برود هرطور شده می رود. هرچه درها را به رویش ببندی و هرچه بهانه بیاوری کاری از پیش نمی بری. فقط ممکن است رفتنش را به تعویق بیاندازی. سعی کردم منطقی باشم. دل کندن از او برایم بسیار سخت و دردآور بود اما باید این کار را می کردم. محبوبه که یکدفعه با تمام وجود پا به درونم گذاشته بود حالا می خواست ذره ذره و به تدریج از درونم بیرون برود. علاجی نداشتم گذاشتم کارش را بکند. گذاشتم چشم هایش از چشم هایم برود. دست هایش از دست هایم...