یادداشت عطیه عیاردولابی
1403/9/2
3.4
85
بعضی احساسها و دردها مرز نداره. اهل هر کجای زمین و متعلق به هر فرهنگی باشی در برابر تولد یه بچه یا موفقیتهای عزیزانت یا مرگ اونها احساساتی مشابه خواهی داشت. و این کتاب خیلی جالب ما رو در موقعیت تجربه یه سوگ قرار داده بود. خیلی سخته وقتی همه وجودت فروریخته بخوای زندگی عادی داشته باشی و دیگران رو ببینی که برگشتن به حال عادیشون یا حتی براشون بیاهمیته. گاهی وقتا لازم نیست با کسی نسبت خونی داشته باشی یا کنارش زندگی کرده باشی تا از فراقش بسوزی. تعلق خاطر عاطفی خیلی فراتر از اینهاست. من خودم بعد از شهادت حاج قاسم یا آیتالله رییسی این حس خلاء و رهاشدگی رو داشتم. این کتاب هم همینا رو نشون داده بود. از دست رفتن ناگهانی یه عشق، یه چیزی که تو رو به زندگی وصل کرده و انگیزه و امید ادامه دادنته خیلی فراتر از تحمله. اون تماس تلفنی و جواب دادن عشق رفته اتفاقی است اگرچه غیرممکن اما در نگاه اول بسیار شیرین به نظر میاد. ولی هر چه پیش رفت و از بیرون به وضعیت جولی و سم نگاه میکردی متوجه میشدی چقدر رها کردن و کنار اومدن با سوگ مهمه. جولی به ظاهر در برابر فقدانش تابآوری پیدا کرده بود ولی داشت از ادامه زندگی باز میموند. سم هم انگار به خاطر بندی که جولی به پاش انداخته بود هنوز نتونسته بود مسیر ابدیش رو در پیش بگیره. جالبه که این گیر کردن متوفی به خاطر نالهها و مویههای بازماندگان واقعا هست. از کسایی تجربه نزدیک به مرگ داشتن شنیدم که می گفتن موقع خروج روح از بدنشون خیلی خوشحال و سبک بودن اما به خاطر التماسهای مادر یا همسر برگردونده شدن. البته که قطعا پیمونه عمرشون هنوز پر نشده بود که برگشتن ولی خودشون اون لحظه رهایی و عروج رو دوست داشتن. کتاب اگرچه برای نوجوونهاست اما به نظرم بزرگسالها هم میتونن ازش لذت ببرن. داستان قرار نیست ما رو با اتفاقی خارقالعاده روبهرو کنه و حتی شاید به نظر بیاد یه دفتر خاطرات سادهاس. اما به نظرم نحوه بیان احساسات رو استادانه انجام داده و خواننده رو به چالش کشیده. هر چند من نفهمیدم چرا مادر جولی انقدر ماست بود و در برابر داغی که به دخترش وارد شده بود بیتفاوت میگشت. بعضی مواردی که آورده بود هم دیگه زیادی بیمنطق بود مثل اواخر کتاب که جولی تلفن رو میده به داداش سم تا با هم حرف بزنن. خب این بچه میره به همه میگه طبیعتا ولی دیگه هیچ حرف و حدیثی در این باره نمیاره. از این تیکههای رها شده زیاد داشت. ولی این سم عجب پسر خوبی بود. نمیدونم چه صیغهایه کلا اینطور کتابا پسره یه فرشته به تمام معناست که ماها هم پابهپای دختره دلمون میسوزه و بزنیم رو دستمون و بگیم عهعهعه فلانی با اون همه اخلاق گندش باید بمونه بعد یکی مثل سم انقدر زود بره؟ نمی دونم پسرهای این کتابا واقعا انقدر خوبن یا چون رفتن یهو دیگه خوب شدن؟! ترجمهای که من خوندم پالایش خوبی داشت و اگر یه نوجوون داشتم که بخونه با خیال راحت میدادم دستش. گویا بقیه ترجمهها اینطور نیستن.
(0/1000)
عطیه عیاردولابی
1403/9/16
1