یادداشت سامان
2 روز پیش
3.5 یه چیزایی رو خیلی دوست داشتم مثل وقتایی که شخصیت اصلی احساساتش رو بیان میکرد. این بیان احساسات درونی آدمها تو قصه ها و روایتها و جستارها و امثالهم چیزی است که اگه به دل بشینه من یکی خیلی تحث تاثیرش قرار میگیرم و دوست دارم...فضای غم انگیز قصه و تنهایی شخصیت اصلی داستان و چالشهای گوناگونی که باهاش مواجه میشد رو هم دوست داشتم..تا حدود صفحه هشتاد که خبری از گرترود نبود، داستان کتاب منو یاد فیلم Inside Llewyn Davis برادران کوئن مینداخت.از نظر تنهایی شخصیت و سدهایی که مقابلش بود. البته بعد از ورود خانم گرترود رنگ و بوی قصه کاملا تغییر کرد و دیگه اون شباهتی که فکر میکردم به فیلم وجود داره کاملا از بین رفت. با همه این اوصاف، احساس میکنم قصه گویی در داستان کم رنگ بود و بیشتر نویسنده دوست داشته بستری بسازه تا حرفهایی رو از زبون شخصیت داستانش بگه و کمی شاید به قصه گویی و ظرافتهاش کم توجه بوده..این چیزی است که من حس کردم..اولین اثری بود که از هسه میخونم و اگر عمری باشه باز هم ازش میخونم.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.