یادداشت سیده زینب موسوی

احساسم موق
        احساسم موقع خوندن این کتاب رو با یه منحنی بهتر می‌تونم توصیف کنم 😄
نظرم در مورد کتاب تا حدود پنجاه درصد تقریبا تو‌ اوج بود و بعد یهو یه افت خیلی شدید داشت. بعد دوباره رفت بالا و تا حدود ۷۵ درصد تقریبا تو اوج موند. 
ولی بعد از اون باز افت کرد و هیچ‌وقت دیگه اوج نگرفت...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

داستان از زاویه‌دید دو نفر روایت می‌شه،

یه پسر چهارده‌ساله که با ورود یه هم‌کلاسی جدید تمام باورهاش در مورد حکومتشون به چالش کشیده می‌شه،

و مادر میانسالش که ۱۵ سال پیش به اجبار خانواده زندگی پرماجرا و پسری که عاشقش بوده رو رها می‌کنه تا با مردی از یه خاندان قدرتمند ازدواج کنه، خاندانی که به زن به چشم وسیله‌ای برای ادامهٔ نسل نگاه می‌کنه و بس.
و حالا این خانواده در این روستای دورافتاده از همه‌جا در معرض خطر حملهٔ دشمن قرار گرفته...

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

با اینکه ماجرای این کتاب در سیاره‌ای متفاوت از زمین با قوانینی متفاوت اتفاق می‌افته، نویسنده نژادهای این دنیا رو بر اساس نژادهای آشنای زمینی نوشته.
برای مثال، شخصیت‌های اصلی در واقع ژاپنی هستن و داستان پر از کلمه‌های ژاپنیه، طوری که اولش واقعا گیج‌کننده‌ست (غیر از کلمات عادی مثل tabi، پسوندهایی که بنا بر موقعیت به هر اسم می‌چسبونن خودش داستانیه! kun chan san sama dono و...!).
بعد ساکنان سرزمین رنگا رو داریم که شبیه چینی‌ها هستن و یامانکاها که مثل آفریقایی‌ها می‌مونن‌. 
نکتهٔ جالب اینجاست که تو این دنیا سفیدپوست‌ها پست‌ترین نژاد و در واقع برده هستن 😏

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

این کتاب چندین صحنهٔ خیلی خوب داشت و تو خیلی از موارد درونیات شخصیت‌ها رو واقعا خوب توصیف کرده بود.
منتها، انگار نویسنده نتونسته بود یه تصویر کلی درست و حسابی برای کتابش طراحی کنه و دنیاسازیش واقعا مشکل داشت و منطق خیلی از اتفاقات درست درنیومده بود.

نکته اینجاست که این کتاب همه جا به عنوان یه رمان تک (stand alone) معرفی شده. البته نویسنده تصمیم داشته نوشتن تو این دنیا رو ادامه بده ولی منصرف شده (یه متنی ازش خوندم که از طرفدار‌ها عذرخواهی کرده بود که هر کار کرده نتونسته یه کتاب خوب دیگه تو این دنیا دربیاره و مهارت نویسندگیش در حال حاضر چنین امکانی بهش نمی‌ده).

من در ادامه و بعد از هشدار افشا به طور خلاصه توضیح می‌دم با چه قسمت‌هایی مشکل داشتم.
ولی جدای از این موارد، آیا پیشنهادش می‌کنم؟ با توجه به اینکه ترجمه‌ش نسخهٔ الکترونیکی نداره و بسیار هم گرونه، نه! پیشنهاد نمی‌کنم. ولی اگه یه جایی گیر آوردیدش و کلا به داستان‌های ژاپنی و مبارزات شمشیرزنی علاقه دارید شاید براتون انتخاب بدی نباشه، به هر حال این کتاب طرفداران زیادی داره و امتیازش هم تو گودریدز و استوری‌گرف خیلی بالاست 🤷🏻‍♀️
(من البته نظری در مورد ترجمه ندارم چون بررسیش نکردم ولی دوستم میگه خوب بوده 👌🏻
فقط یه مورد رو فهمیدم که به نظرم ضایع بود، اونم نوشتن رانگانسه به جای Ranganese بود. اینا اسم کشورشون Ranga بود و به مردم اون کشور می‌گفتن Ranganese. بنابراین، فکر نمی‌کنم معادل رانگانسه براش چندان مناسب باشه.)

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅

⚠️ از اینجا به بعد داستان رو لو می‌ده! ⚠️

نویسنده اصلا حالت حکومتی که به مردمش دروغ می‌گه رو منطقی درنیاورده بود.
باشه قبول، خیلی از حقایق رو ازشون مخفی می‌کرد تا خودش رو قوی نشون بده و کسی به فکر زیر سوال بردنش نیفته.
ولی واقعا اگه فقط دو روز قبل به اینا خبر می‌داد قراره بهتون حمله بشه برای خودشم بهتر نبود؟! اینا فقط اگه از دو سه روز قبل خبر می‌داشتن بسیااااار بهتر جلوی مهاجم‌ها ایستادگی می‌کردن و نصف اینم تلفات نمی‌دادن.
یعنی من همه‌ش منتظر بودم یه دلیل منطقی برای این رفتار مسخرهٔ حکومتشون ارائه بده که نداد.
بماند که کلا همه چیز رو همون‌طور که بود رها کرد، یعنی با این همه پیش‌زمینه‌ای که در مورد حکومت چید من انتظار داشتم تهش حداقل یه کاری بر ضد این حکومت انجام بشه که خب نشد.


بعد الان فاز رنگایی‌ها چی بود با این حمله؟ که اینا رو «تست» کنن؟! این آخه چه دلیل مسخره‌ایه؟ اگه می‌خواستن این کشور رو فتح کنن خیلی راه‌های ساده‌تری پیش پاشون بود و این دلیل تست کردن که نویسنده ارائه داد واقعا غیرمنطقی بود.
بماند که میزان قساوتی که نشون دادن هم عجیب بود و منتظر بودم نویسنده برای اینم یه دلیلی ارائه بده که نداد.


اون تیکه هم که جسدها رو جمع کردن و یه روز دستشون بود،‌ من کلی سناریوی وحشتناک آزمایش با اجساد و اینا تو ذهنم چیدم، بعد اون‌وقت قضیه چی بود؟ می‌خواستن ازشون عکس بگیرن که رنگایی‌ها بفهمن اینا با قدرت جیجاکاها کشته شدن؟ 😐 
معلوم هم نشد یامایی‌ها دقیقا چرا به این کایگن کمک می‌کردن. کلا روابط سیاسی بین این کشورها رو اصلا خوب تصویر نکرده بود.


بعد تغییر تاکرو.
من اون صحنهٔ دوئل میساکی و تاکرو رو کلا دوست داشتم و به نظرم جالب بود، ولی خانوم وانگ! احساس نمی‌کنی یخده تند رفتی؟ یعنی یهویی، کاملا یهویی، اون تاکروی سردی که به زور دو کلمه حرف می‌زد و زنش رو آدم حساب نمی‌کرد تبدیل شد به روشن‌فکرترین مرد اون سرزمین که عاشق قدیمی زنش رو دعوت می‌کنه خونه‌ش تا با هم وقت بگذرونن و تجدید خاطره کنن 🙄 
کلا این فصل آخر که رابین میاد به شدت فصل ضعیفی بود و به نظرم قشنگ گند زد به کل کتاب.
انگار نویسنده یه سری حرف‌ها رو اون آخر می‌خواست بزنه و به خاطرش دوباره پای رابین رو با یه سری توضیح نصفه‌نیمه کشید وسط داستان. شایدم می‌خواسته یه دری برای کتاب‌های بعدی باز کنه، که بازم به نظرم خوب از پسش بر نیومده بود.
کلا بر خلاف تاکرو، سیر تحول میساکی خوب بود، مگر چیزی که تو همین فصل آخر دیدیم.


اینم بگم که اول از کشته شدن مامورو خیلی خیلی اعصابم خرد شد،‌ چون تنها کسی بود که ازش خوشم اومده بود و خیلی بچهٔ دوست‌داشتنی و معصومی بود...
ولی بعد دیدم نویسنده از این قضیه استفادهٔ خوبی کرد و مثلا صحنهٔ وداع میساکی با جسد پسرش قشنگ اشکم رو درآورد. 
در نتیجه این یه مورد رو می‌بخشم 😅 هر چند که هنوز به نظرم کشتن یکی از دو تا زاویه‌دید اصلی وسط داستان کار جالبی نیست! 


یه چندین مورد هم خارج شدن از زاویه‌دید داشتیم که جالب نبود (یعنی مثلا زاویه‌دید مامورو‌ بود یهو دانای کل می‌شد). به نظرم نویسنده نتونسته بود تصمیم درستی در مورد زاویه‌دید‌هاش بگیره....
      
220

25

(0/1000)

نظرات

گفتی سفید پوستا برده ان یاد جلاد لاغر افتادم😂
چه تصویر خفنی انتخاب کردی👏
2

1

این جلاد لاغر چیه؟ کتابه؟
تصویرم آره خیلی خوبه 😍 

1

آره 
یکی از کتابای معروف دارن شاونه 
@szm_books 

1

سلام 
میگم اگه بخوایم ساده و روان بفهمیم این پسوند اسم ها ماجراشون چیه و چه معنی میدن و چجور جاهایی استفاده میشن، چیکار باید بکنیم؟😅
من تازه رفتم سراغ انیمه و این قضیه خیلی رو اعصابمه و ازش سر در نمیارم!🙈
کاش یه راهنمای ورود به دنیای ادبیات و انیمیشن آسیای شرقی برای تازه واردها به زبان ساده، یه جایی بود😁🙃
1

0

سلام، سوال خوبیه 😄
ببین همین کتاب آخرش یه توضیحی در مورد این پسوندها داره، من نسخه ترجمه رو ندارم که براتون بفرستم...
ولی خودم قبل اینکه بفهمم آخر کتاب هست همه رو دونه‌دونه می‌رفتم جستجو می‌کردم،‌ دیگه بعد از چند بار تکرار آدم دستش میاد چی به چیه 😅 

0

وی موافق است با کلیت مرورت🤝🏻

1