بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت محبوبه طاهری

                پیشنهاد کتاب برای جامعۀ مدنی قدرتمند توانمندسازی مردم است. فصلی از کتاب به این موضوع اشاره کرده اما بیشتر به مسألۀ مهم فقر و غنا پرداخته. پس در نگاه اول به نظر می‌رسد موفقیت یا شکست ملت‌ها ریشه در همین ثروت و فقر آن‌ها دارد. این کتاب نشان می‌دهد هرجا شکوفایی اقتصادی به بار می‌نشیند الیگارشی رخت بر بسته و هر جا اقتصاد زمین می‌خورد الیگارشی (اندک‌سالاری) حاکم است. (الیگارشی اصطلاحی است که اشاره‌های تحقیرآمیزی دارد؛ معنی‌اش اینست که نه‌تنها حکومت در دست یک گروه کوچک است، بلکه این گروهِ حکمران و کوچک فاسد است و درصد بسیار زیادی از ثروت مملکت را به سود خود انحصار می‌کنند). اقتصاددانان اگر می خواهند به مردم کمک کنند باید رمز مقابله با الیگارشی را شناسایی کنند و با سیاست‌های اقتصادی زمینۀ محو الیگارشی را فراهم نمایند. سقوط ملت‌ها محصولِ اندک‌سالاری است، گریز از این پرتگاه تنها با هوشیاری و توانمند‌سازیِ مردم امکان‌پذیر است. اگر مردم برای تامین منافع شخصی خود به همکاریِ گروهی دست بزنند نه‌تنها منافعِ مادیِ آن‌ها بلکه قدرتِ اجتماعی‌شان نیز افزایش می‌یابد. این همبستگی موجب فاصله‌گرفتن آن‌ها از سیاست اندک‌سالاری می‌شود. تعداد محدودی از کشورها توانسته‌اند راهی برای گریز از اندک‌سالاری پیدا کنند و امکان دسترسی به فرصت‌های اقتصادی و اجتماعی را برای خود فراهم کنند. این کتاب ضمن معرفی این دسته از کشورها نشان می‌دهد که هیچ کشوری مصون از بازگشت دوبارۀ اندک‌سالاری نیست.
در فصل دوم راجع به نظریه‌هایی که جواب نمی‌دهند مطالبی می‌خوانیم. برای مثال ما برای فهمِ نابرابری جهانی باید پاسخ این سوال را بیابیم که چرا برخی جوامع به شیوه‌های بسیار کارآمد و از لحاظ اجتماعی نامطلوب، سازمان یافته‌اند. گاهی کشورها موفق می‌شوند نهادهای کارآمدی را به کار گیرند و به رفاه اقتصادی دست یابند اما متاسفانه این موارد بسیار اندکند. بیشتر اقتصاددانان و سیاست‌گذاران تمرکز خود را بر انتخاب راه درست گذاشتند درحالی‌که آنچه واقعاً نیاز داریم بدانیم این است که چرا کشورهای فقیر راهِ نادرست را انتخاب می‌کنند. انتخاب نادرست عمدتاً ناشی از غفلت یا فرهنگ نیست. این کتاب به ما نشان می‌دهد که دستیابی به موفقیت اقتصادی منوط به حل برخی مسائل بنیادینِ سیاست است.
در فصل دیگری از کتاب مواردی را بیان می‌کند که در نهایت مشخص می‌کند که کدام کشورها فرصت‌های مهم بهره می‌برند و کدام یک موفق به این بهره‌مندی نشده‌اند. ریشه‌های نابرابری جهانی مشخص  و معلوم می‌شود که به جز مواردی اندک، کشورهای ثروتمند امروزی همان‌هایی هستند که روند صنعتی‌شدن و تغییرات فناورانه‌ای را در پی گرفتند و کشورهای فقیر آن‌هایی هستند که چنین کردند.
در بحث از استثمار  می‌خوانیم که راه‌حل ناکامیِ اقتصادی و سیاسی امروز کشورها آنست که نهادهای استثمار ایشان را به سوی نهادهای فراگیر دگرگون کنند. چنین حرکتی آسان نیست اما غیرممکن هم نیست، قانونِ آهنینِ اندک‌سالاری نباید اجتناب‌ناپذیر تلقی شود. کتاب نمونه‌هایی از کشورهایی را که حتی پس از تاریخی طولانی از نهادهای استثماری موفق شدند قانون اندک‌سالاری را در هم بشکنند و نهادهای خود را به سوی وضعیت بهتر دگرگون سازند را معرفی می‌کند‌.
در فصل آخر با سوالاتی روبه‌رو هستیم که برای پاسخ به آن‌ها به نظریه‌ای نیاز داریم که بگوید چرا برخی ملت‌ها ثروتمندند و برخی دیگر شکست‌خورده و فقیر. این نظریه باید هم عوامل به‌وجود‌آورندۀ موفقیت اقتصادی و هم آنچه در آن ایجاد وقفه می‌کند و نیز ریشه‌های تاریخی‌شان را با جزئیات تشریح کند. این کتاب چنین نظریه‌ای را ارائه کرده است. نظریۀ موجود در کتاب سعی دارد با عمل در دو سطح پاسخ سوالات را بیابد. سطح اول تفکیک میان نهادهای اقتصادی و سیاسیِ استثمار و نهادهای فراگیر، و سطح دوم توضیح چرایی ظهور نهاد‌های فراگیر در مناطقی از جهان.

چرا ملت‌ها شکست می‌خورند نحوۀ نگاه و درک ما را نسبت به جهان دگرگون می‌کند.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.