بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت مجید اسطیری

                تم های اصلی در همه داستان های هدایت تقریبا این دو تا است:
تمسخر و نفرت از عقب ماندگی فکری ایرانی ها
ناکامی در رسیدن به شادی و رضایت واقعی

نمونه های اولی مثل حاجی آقا و توپ مرواری و ...
نمونه های دومی مثل بوف کور و تاریکخانه و عروسک پشت پرده و داش آکل و ...

البته خیلی جاها ممکن است این دو با هم ترکیب شده باشند مثل تاریکخانه
بحثم الآن اصلا زیباشناختی نیست که مثلا درباره تفاوت  زیاد شکل پرداخت بوف کور و حاجی آقا حرف بزنم

حالا یک نقد اخلاقی
با فلسفه اخلاق ارسطو این کاراکتر اصلی داستانهای هدایت که دو تا ویژگی بالا را دارد حاصل رفتار خودش است. خودش خودش را ساخته. خودش از آن تعادل ارسطویی خارج شده بنابراین جهان را این قدر تاریک میبیند. اگرچه جهان تاریک هست چون آدمهای داستانهای هدایت واقعا احمق و ناکام هستند اما راوی مثالی بیش از همه مسئول تیرگی جهان است.

اما فلسفه اخلاق کانت اینجا یک جواب جالب به ما میدهد. کانت فردی را فرض میگیرد "که طبیعت هیچ سهمی از نوعدوستی در وجود او قرار نداده" آیا این غیراخلاقی است؟ به هیچ عنوان. هیچ کس مجبور به دوست داشتن دیگران نیست. در فلسفه اخلاق کانت هیچ کس مجبور به هیچ کاری نیست چون همه ارزشهای اخلاقی بر "خودآیینی" استوار هستند. بعد کانت میگوید اگر این فرد کاری نیک برای دیگران انجام بدهد عملش هزاران بار اخلاقی تر از کاری است که کسی از سر "میل" نوعدوستی انجام دهد. پس اتفاقا بهترین معیار برای سنجش رفتار اخلاقی فردی است که هیچ سائق لذت طلبی، کامجویی و برتری خواهی نداشته باشد. خب کاراکتر مثالی هدایت بسیار شبیه شخصیتی است که کانت فرض گرفته. بنابراین هدایت خدمت بزرگی به ادبیات ما انجام داده: او شخصیتی مثالی خلق کرده که میتواند نزدیک ترین فرد به معیار سنجش ناب اخلاقی باشد و البته از نوع انسان متجدد. چون در ادبیات کهن شخصیت عارف بریده از دنیا  داشته ایم

تکمیل میشود احتمالا
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.