بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

زنده به گور

زنده به گور

زنده به گور

3.4
46 نفر |
10 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

98

خواهم خواند

26

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

داستان کوتاه محتوای "زنده به گور" اثر "صادق هدایت" است که اینک چاپ جدید آن فراهم می آید. هدایت در این مجموعه، با ساختن یک شخصیت مطرود، درون مایه ی مورد نظر خود را می پروارند. این داستان ها عبارت انداز: زنده به گور، حاجی مراد، اسیر فرانسوی، داود گوژپشت، آتش پرست، آبجی خانم، مرده خورها، و آب و زندگی.

لیست‌های مرتبط به زنده به گور

بهترین داستان های کوتاهبهترین داستان های کوتاه گابریل گارسیا مارکزجیمز آگوستین جویس (بهترین داستان های کوتاه)

بهترین داستان های کوتاه

34 کتاب

داستان کوتاه یکی از ژانر‌های ادبی پرطرفدار است که در آن نویسنده می‌بایست تمام توان خود را به کارگیرد تا با خلق جهانی در حدود ده هزار کلمه احساس واحدی را در مخاطب برانگیزد. داستان‌های کوتاه خوب عمدتا ویژگی‌‌های مشترکی دارند که بارز ترینشان ژرفای محتواست. تفکر استخوان جسم هنر است و مایه استواری فرم. داستان خوب برشی از زندگی است که در آن مسئله و تفکر دیده می‌شود و معمولا علاوه بر جنبه تفنن و التذاذ (یا به عبارت بهتر خوشایندی) از وضعیت‌های انسانی(Human condition's ) و مخمصه‌های فردی و جمعی سخن می‌گویند. برای تشخیص یک اثر خوب داستانی راه‌های زیادی وجود دارد، که البته برخی از این راه ها بسیار تخصصی هستند؛ در عوض، برخی دیگر از راه‌ها برای عموم کاربرد بیش‌تری دارد. به عنوان مثال توجه به جایگاه و تجربه نویسنده، مترجم و انتشارات از راه‌های "فرعی" تشخیص یک داستان خوب به شمار می‌روند اما راه‌های بهتری هم وجود دارد؛ راه‌هایی که قدری تفکر بیشتر می‌طلبند و مواجهه مخاطب را از حالت منفعلانه به‌در می‌آورند بی آن‌که مخاطب نیاز به تخصص و تبحر در مبانی نقد ادبی داشته باشد. به گمان من، سوای از معیار های دیگر، اثر داستانی خوب، اعم از رمان، داستان کوتاه و یا داستانک اثری است که مخاطب پس از خواندنش بتواند دست کم به سه پرسش پاسخ واضح و مُقنع بدهد:"چرا؟"، "چطور؟" و "که چه؟" چرایی ناظر به آکسیون و یا پیرنگ داستان است. در واقع مراد از چرایی این است که رشته حوادث داستان چرا به آن نقطه‌ی نهایی، می‌رسند؟ چگونگی ناظر به این است که رشته حوادث داستان چگونه به معنا و نتیجه ختم می‌شوند؛ و درنهایت پاسخ به پرسش" که چه؟" می‌بایست مخاطب را قانع کند که آیا خواندن داستان ارزشش را داشته و نویسنده از این همه بگیر و ببند حرفی داشته که گفتنش بهتر از مسکوت گذاشتنش بوده باشد یا نه؟ ادبیات از اقسام هنر است؛ "هنر" حتی آن زمان که فی‌نفسه دارای ارزش شمرده شود و به عنوان وسیله‌‌ای برای انتقاد و اعتراض به شمار نیاید، باز از اندیشه و تفکر خالی نیست! نباید با هنر تقلیل گرایانه برخورد کرد و این‌گونه پنداشت که هنر تنها می‌بایست در خدمت نشر معارف دینی و ملی یا اعتلای ارزش‌های انسانی و اجتماعی باشد. گاهی بازنمایی یک بُرش از زندگی یا وصف زیبایی گل سرخ، تنها از منظر زیبایی شناسانه و کاملا زمینی و فردی، بهترین و تحسین برانگیزترین دستاورد‌های هنری را می‌سازد. آنچه بدان ادبیات زرد (و حتی گاهی قهوه‌ای!!) گفته می‌شود از درونمایه‌ای که قادر باشد به سه پرسش مذکور خصوصا پرسش نهایی پاسخ بدهد، تهی است! و غالبا با حادثه یا فاجعه‌ای ناگهانی آغاز می‌شود، با گره‌های پی‌در پی ادامه می‌یابد و با پایانی غافلگیر کننده به پایان می‌رسد بی آنکه از این فراز و فرود پاسخی برای پرسش"که چه؟" داشته باشد. البته معیار های بیشتری می‌توان برشمرد؛ به عنوان مثال اینکه داستان به بهانه مایه‌ور بودن به ورطه شعار زدگی نیفتد یا در خدمت مقاصد سیاسی و مضامین ایدئولوژیک قرار نگیرد چرا که کیفیت هنر معمولا رابطه مستقیمی با استقلال اندیشه خالق آن دارد. سخن کوتاه، در مجموعه‌ای که از نظر می‌گذرانید به زعم من می‌توان ردی از اندیشه یافت بی‌آنکه خالق هایشان به منجلاب شعار زدگی افتاده باشند یا خوشایندی و زیبایی داستان قربانی شده باشد . البته به گمان من هر مسیر و مبنای تخصصی ادبی دیگری را هم‌ که برگزینیم باز به نتیجه تقریبا مشابهی می‌رسیم. پا نوشت: چنانچه داستان کوتاه خوبی از قلم‌افتاده شما به لیست اضافه کنید.

یادداشت‌های مرتبط به زنده به گور

            زنده به گور٬ نام مجموعه‌ایست شامل نه داستان کوتاه به نام‌های: زنده به گور٬ حاجی مراد٬ اسیر فرانسوی٬ داوود گوژپشت٬ مادلن٬ آتش پرست٬ آبجی خانم٬ مرده‌خورها و آب زندگی از صادق هدایت.
من تا به امروز هیچ اثری از صادق هدایت نخوانده بودم و دست بر قضا چون مابین رمان‌هایی که می‌خوانم به خواندن داستانِ کوتاه روی می‌آوردم این بار به سراغ یک مجموعه از داستان‌های او رفتم. اولین داستان یعنی زنده به گور انقدر من رو شگفت‌زده کرد که باورم نمی‌شد و خودم را ملامت می‌کردم که چرا زودتر به سراغ داستان‌های او نرفته‌ام اما داستان‌های بعدی برخی معمولی و برخی بسیار ضعیف بودند و آخرین داستان که یک کپیِ مسخره از داستان یوسف پیامبر بود.
اگر داستان زنده به گور به تنهایی چاپ می‌شد بدون هیچ تردیدی بهش پنج ستاره می‌دادم اما بقیه داستان‌ها خیلی خیلی باهاش فاصله دارند٬ چون مجموعه‌ی داستان هست به هر داستان به شرح زیر نمره دادم: زنده به گور پنج ستاره٬ حاجی مراد دو ستاره٬ اسیر فرانسوی سه ستاره٬ داوود گوژپشت سه ستاره٬ مادلن یک ستاره٬ آتش پرست دو ستاره٬ آبجی خانم سه ستاره٬ مرده خور چهار ستاره و نهایتا آب زندگی دو ستاره و جمعا ۲۷ ستاره که معدلش برای نه داستان میشه سه ستاره که به کتاب دادم.
          
                احتمال اسپویل داستان آخر (آب زندگی)
باتوجه به شناختی که از صادق هدایت داشتم، میترسیدم پایان این داستان هم تلخ باشه اما شیرینی پایان آن، به جانم نشست.
و جمله پایانی هدایت:همانطور که آن ها به مرادشان رسیدند، شما هم به مرادتان برسید!
باشد که از آب زندگی بنوشیم و بینا و شنوا شویم و از کوری و کری جهالت نجات یابیم و سرنوشت خود را به دست گیریم 
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            تم های اصلی در همه داستان های هدایت تقریبا این دو تا است:
تمسخر و نفرت از عقب ماندگی فکری ایرانی ها
ناکامی در رسیدن به شادی و رضایت واقعی

نمونه های اولی مثل حاجی آقا و توپ مرواری و ...
نمونه های دومی مثل بوف کور و تاریکخانه و عروسک پشت پرده و داش آکل و ...

البته خیلی جاها ممکن است این دو با هم ترکیب شده باشند مثل تاریکخانه
بحثم الآن اصلا زیباشناختی نیست که مثلا درباره تفاوت  زیاد شکل پرداخت بوف کور و حاجی آقا حرف بزنم

حالا یک نقد اخلاقی
با فلسفه اخلاق ارسطو این کاراکتر اصلی داستانهای هدایت که دو تا ویژگی بالا را دارد حاصل رفتار خودش است. خودش خودش را ساخته. خودش از آن تعادل ارسطویی خارج شده بنابراین جهان را این قدر تاریک میبیند. اگرچه جهان تاریک هست چون آدمهای داستانهای هدایت واقعا احمق و ناکام هستند اما راوی مثالی بیش از همه مسئول تیرگی جهان است.

اما فلسفه اخلاق کانت اینجا یک جواب جالب به ما میدهد. کانت فردی را فرض میگیرد "که طبیعت هیچ سهمی از نوعدوستی در وجود او قرار نداده" آیا این غیراخلاقی است؟ به هیچ عنوان. هیچ کس مجبور به دوست داشتن دیگران نیست. در فلسفه اخلاق کانت هیچ کس مجبور به هیچ کاری نیست چون همه ارزشهای اخلاقی بر "خودآیینی" استوار هستند. بعد کانت میگوید اگر این فرد کاری نیک برای دیگران انجام بدهد عملش هزاران بار اخلاقی تر از کاری است که کسی از سر "میل" نوعدوستی انجام دهد. پس اتفاقا بهترین معیار برای سنجش رفتار اخلاقی فردی است که هیچ سائق لذت طلبی، کامجویی و برتری خواهی نداشته باشد. خب کاراکتر مثالی هدایت بسیار شبیه شخصیتی است که کانت فرض گرفته. بنابراین هدایت خدمت بزرگی به ادبیات ما انجام داده: او شخصیتی مثالی خلق کرده که میتواند نزدیک ترین فرد به معیار سنجش ناب اخلاقی باشد و البته از نوع انسان متجدد. چون در ادبیات کهن شخصیت عارف بریده از دنیا  داشته ایم

تکمیل میشود احتمالا