یادداشت مظفری
بسم الله الرحمن الرحیم. اولش که نویسنده نوشته بود دنبال همسفر است، دلم خواست جای نرگس بود و فائضه بانو زنگ میزد و برای سفر لبنان، دعوتم میکرد تا اسرا بانو را بغل کنم، روی ماه ابتسام را ببوسم و فادیا را در آغوش کشم و به تازه عروس تبریک بگویم و یک نفس عمیق از بهشت طلبم تا نورسیده را بغل کنم. سفری که اذنش را شهدا دادند، میزبانش شهید بود و اولین مقصدش روضه الشهدا. سفری به لبنان و سوریه و طعم فلسطین... از سنت دست کشیدن روی دیوار حائل، منزل ابوچای، موزه قله کوه... و سفر چند ساعت با یونس به قلب سوریه! حسرت حوت از ۱۲ سال به آب نزدن! کاش روزی قبل از خواندن سفرنامه بیتالمقدس خانم غفارحدادی، تا آنجا رفته باشم... ◾◾◾ نامش را در کتابهای تازه نمایشگاه دیدم. تعریفش را در صفحه دوستم خواندم. چند وقت پیش، با تصویب بودجه، ابتیاع شد و رفت در صف کتابهای نخوانده و هیچ کششی برای خواندنش نبود. ◾ گعده وبلاگی کتابخوانیمان، این بار پیشنهاد داد درباره فلسطین بخوانیم و نظرخواهی کرد. سری به لیست کتابهای مربوط به فلسطین زدم... بین کتابهای معرفیشده، *الی...* برایم چشمک زد. کتاب را بیرون کشیدم و دوباره موضوع را خواندم: *سفرنامه شامات و حدود سرزمینهای اشغالی* به فلسطین چه ربطی دارد، وقتی فقط حدودش را دیده؟! اما تنها گزینه روی میز بود. (چه اینکه بهخاطر بیحرمتی طاقچهایها، دیگر کتابخانه بینهایت ندارم و باید به نسخه کاغذی تکیه کنم. کتابخانه عمومی هم اطرافمان نیست.) اول رفتم در زیر پست پیشنهاد کتاب گعدهمان، معرفیاش کنم، بعد یادم آمد قرار گذاشتهام دیگر کتاب نخوانده، پیشنهاد ندهم. (یکبار این کار را کردم و پشیمان شدم.) خلاصه تنها فرصت، قطار تهران- قم بود. رفتنش به خواب گذشت، بعد جلسه داشتم و قبل از دعای توسل شروعش کردم... آخرش رسید به نیمه شبی در روضه منوره حضرت بانو و وقتی تمام شد فهمیدم رزق خواندن از زیارت دختران امام، باید همینجا خوانده شد: حرم دختر امام صلی الله علیک یا بنات رسولالله و رحمهالله و برکاته
6
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.