بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت سجاد معینی پور

                «آن وقت‌ها که مردم لب جوی آب می‌نشستند و گذر عمر را می‌دیدند و دلی‌دلی می‌کردند و از تمام نعمت‌های دنیا، یک گلعذار بسشان بود گذشت. حالا باید کناره سیل‌گیر بایستند و عمر همچین از روبه رو بیاید سیلی به صورتشان بزند که رَب و رُب‌شان را یاد کنند...»
سووشون روایت خانه‌خرابی ایرانی‌هاست. ایرانی‌ای که تمام خواسته‌اش از دنیا، یک خانه دنج با حیاط بزرگ و یک حوض است و بچه‌های قد و نیم‌قد که دور آن ورجه وورجه می‌کنند و خودش روی تخت می‌شیند و قلیان می‌کشد و عیالش با یک سینی چای به پذیرایی‌اش می‌آید. در دوره‌های مختلفی از تاریخ، این گوشه دنج بر سر ساکنانش خراب شده و این کتاب روایت‌گر یکی از این دوره‌هاست؛ فاصله سال‌های 1320 تا 1325 که متفقین از شمال و جنوب به ایران حمله‌ور شدند. در این دوره بود که ایرانی‌ها از «اجنبی»ها لجشان گرفت و یک خشم عمومی هرچند نهفته نسبت به آنان ایجاد شد.
راهی که قهرمان داستان ما طی می‌کند، بر هم زدن کاسه و کوزه دشمن است. راهی که شاید متاثر از جریان چپ است، شاید از ظلم‌ستیزی شیعی، اما پرواضح است که عنصری کاملا ایرانی در آن است: مردانگی. مردانگی عنصری است که ایرانی‌ها از آن دفاع می‌کنند، همان‌طور که مدافع خانه دنج و محکمشان هستند. دوگانه‌ای که دانشور روی آن سوار می‌شود دوگانه «ترس» و «مردانگی» است و این‌گونه از این عنصر ایرانی دفاع می‌کند.
به قول یکی از دوستان، سیاست در ایران هیچ‌وقت شکل نخواهد گرفت؛ چرا که سیاست، اراده‌ی معطوف به ضعف است. حال آن‌که در ایران، یا ضعف بر اراده چربیده و قصه فرهاد کوه‌کن شده و یا اراده محکم و استوار حکم فرما بوده و هیچ ضعفی را برنمی‌تابیده؛ مانند خسرو و تمام شاهان ایرانی. مردانگی‌ ایرانی در هر دو وجه آن وجود دارد. چیزی که در آن‌ها مشترک است، باور به «حقیقت» است و دفاع تمام عیار از آن؛ یا در شکل فنا و یا در شکل قدرت نامحدود. دانشور نیز در سووشون، از ایرانیت دفاع می‌کند و قهرمانش کسی است که محدودیت‌های ایجاد شده بر سر راهش را برنمی‌تابد. این چاره‌ایست که او برای مقابله با خانه‌خرابی  برمی‌گزیند. در چنین نبردی شکست معنی ندارد؛ چرا که هدف درست است(حقیقت) و ناکامی صرفا به خاطر این است که «هنوز دوره‌مان نرسیده».
سووشون از وجه دیگری نیز قابل توجه است. این داستان روایتگر فضای عرفی دهه 30 است. دورانی که مردم(حداقل مردمی که در داستان وجود دارند) دم به دم مشروب می‌خورند اما در عین حال وابستگی‌های دینی‌ای هم دارند. یوسف علائم چندانی مبنی بر تقید شرعی‌اش بروز نمی‌دهد و زری، کافرزاده‌ای است که پدرش وصیت کرده حجاب بر سر نکند. در این داستان ارزش‌هایی را می‌بینیم که اکنون(سال 1400) نیز برایمان محترمند؛ مثل دفاع از حق رعیت. تصور اکثر ما این است که آبشخور این مفاهیم، برگرفته از آموزه‌های مذهبی اند، در حالی که به عنوان مثال نمی‌توان هویت یوسف را مذهبی ارزیابی کرد. داستان اما هرچه بیشتر به جلو می‌رود، مفاهیم مذهبی پررنگ‌تر می‌شوند. موقعی که احساسات همه برانگیخته شده و اوان تصمیم‌گیری است، پای شهادت و شجاعت زینبی و غربت امام‌زاده به میان می‌آید. در ورای آن‌ها اما نام «سیاوش» در میان است که سنگینی‌اش در ضمیر ایرانی، شاید بر همه مفاهیم پیشین سایه انداخته و شاید شکل دهنده آن‌ها بوده باشد.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.