یادداشت سیده زینب موسوی
1401/5/29
4.5
6
اولین بار این کتابو تو طاقچه دیدم (یادم نیست دقیقا چطوری) و با توجه به فضای تاریخیش علاقهمند شدم که بخونمش. مخصوصا اینکه صوتی هم داشت. ولی کلا خیلی مردد بودم چون تجربههای اخیرم از رمانهای ایرانی چندان موفقیتآمیز نبود! (مخصوصا بعد از چهل و یکم!) تا اینکه دیدم فیدی پلاس صوتی جلد اولو داره و گفتم چی از این بهتر؟ :) البته نسخهٔ الکترونیکی جلد اولش تو طاقچهٔ بینهایت هم هست. از همون اول جذب داستان و شخصیتهاش شدم. نثر روون و خوبی داشت و توصیفاتش در عین سادگی طوری بود که باعث میشد دقیق و کامل صحنه رو تو ذهنت مجسم کنی. داستان حول و حوش سال ۱۲۹۰ و در زمان جنگ جهانی اول اتفاق میافته و ماجرای اعضای یه خانواده رو در آذربایجان شرقی و در نزدیکی مرز ایران با امپراطوری روسیه روایت میکنه. تو این زمان روسها کلا تو این قسمتهای ایران جولان میدادن و به راحتی غارت میکردن و آدم میکشتن. یه مقدار که به وسطاش رسید حوصلهم داشت سر میرفت. داستان خیلی حالت خطی و سادهای داشت و با خودم گفتم این جلدو حالا تا آخرش گوش میدم ببینم چی میشه و اصلا فکر نمیکردم علاقهای پیدا کنم که جلد دوم رو بخونم. ولی به آخرای کتاب که رسید یهو خیلی جالب شد و چندین صحنهٔ خیلی قشنگ داشت. بعد یه دفعه اتفاقاتی افتاد که خیلی مشتاق شدم ببینم سرانجام کار شخصیتها به کجا میرسه و بنابراین، تصمیم گرفتم جلد دوم رو هم گوش بدم! یه شخصیت جالب کتاب هم عظمت خانم فولادلو بود که یه شخصیت تاریخی واقعیه و حاکم خلخال بوده! خیلی برام جالب بود که اون زمان یه زن حاکم بوده باشه و تو کتاب خیلی شخصیت بزرگ و باابهتی بود و مردا همه مقهورش بودن :) در این حد که روسها هم به خاطر درایت این زن جرئت نداشتن کاری به خلخال و نواحی تحت حمایت خلخال داشته باشن. یه نکتهٔ جالب ایشون هم که تو اینترنت خوندم این بود که از حامیان میرزا کوچک خان جنگلی بوده. آخر داستان کتاب هم کار به طرفای گیلان کشید و امیدوار شدم که شاید تو جلد دوم اسمی از میرزا کوچک خان هم به میون بیاد. من کتاب صوتیش رو اول با سرعت ۱/۴ و بعد با سرعت ۱/۸ گوش دادم!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.