بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت حسام‌

حسام‌

1400/10/10

                دوم‌ یا سوم دبیرستان بودم که برای اولین بار نام فاضل نظری را شنیدم. (حدود 6 سال پیش) اولین بار بود که کتابش را دست دوستانم می‌دیدم و تازه یادم افتاد که گریه‌های امپراطورش را در گوشه و کنار خانه دیده‌بودم. آن زمان اولین مواجهه‌های جدی‌تر من با شعر بود. منزوی می‌خواندم و صائب و بعضی شعرها برایم متر و معیار بود تا بفهمم که چه می‌شود که شعری ضعیف است و با چه معیارهایی شعری قوی؟ آن زمان که گریه‌های امپراطور را برداشتم به نظرم جزو سطح‌ پایین‌ترین شعرهایی بود که خوانده‌بودم. مشتی کلمه که گاه با شبه جمله‌هایی مثل «آه» زبان نوتری به خود گرفته‌بود! تصاویر تکراری‌ای از ماه و برکه یا تقابل عشق و عقل که حتی در تلاش‌های کودکانه‌ی خود من برای شعر گفتن هم دیده‌‌می‌شد و کاملا حس می‌کردم که از «حرفی برایِ گفتن نداشتن» سرچشمه می‌گیرد. باری در طول این شش سال جسته و گریخته بارها به دلیل تعریف دوستانم به اشعار فاضل نظری مراجعه کردم و هر بار ناامیدتر از قبل برگشتم. امشب بعد از حدود یک سال هیچ شعری از فاضل نظری نخواندن چشمم به گریه‌های امپراطور افتاد و گفتم دوباره نگاهی به این مجموعه بیندازم. به هر زحمتی بود این مجموعه را خواندم! از حرف‌های کلی بگذرم... نگاهی به یک غزل! به صورت اتفاقی:

چنان که از قفس هم دو یاکریم به هم
از آن دو پنجره ما خیره می شدیم به هم

به هم شبیه، به هم مبتلا، به هم محتاج
چنان دو نیمه ی سیبی که هر دو نیم به هم

من و توایم دو پژمرده گل میان کتاب
من و توایم دو دلبسته از قدیم به هم

شبیه یکدگریم و چقدر دلگیر است
شبیه بودن گل های بی شمیم به هم

من و تو رود شدیم و جدا شدیم از هم
من و تو کوه شدیم و نمی رسیم به هم

بیا شویم چو خاکستری رها در باد
من و تو را برساند مگر نسیم به هم

شعر فاضل نظری معمولا پر است از اضافات و خطاهای دستوری و دقیق نبودن‌ها! مثلا: من از آغاز در خاکم نَمی از عشق می‌بینم! که به تناسب از آغاز باید «می‌دیدم» به جای «می‌بینم» می‌آمد. یا «دیگر نباید در این قمار زیان دهم» که فعل زیان دادن اشتباه است و باید زیان کنم می‌آمد! (زیان دادن مربوط به آن چیزی است که باعث زیان است. زیان دادن یعنی خسارت وارد کردن نه مورد خسارت قرار گرفتن! مثلا قمار در این بیت زیان‌ده است! و برای فردی که دچار زیان شده از زیان کردن استفاده می‌شود!) مصرع اول همین شعر هم یک «هم»‌ اضافه دارد:
آن چنان که دو یا کریم از قفس هم به هم؛ از آن دو پنجره ما خیره می‌شدیم به هم. خب آن «هم» که به قفس مضاف شده‌ است چه معنی‌ای می‌دهد؟ از قفس همدیگر که دو یاکریم به هم خیره نشده‌اند؟ یعنی هر یک در قفس دیگری‌ست؟؟ با حذف آن «هم» جمله مشکل معنایی نخواهد داشت. 

بیت دوم: دو نیمه‌ی سیب به هم شبیه‌اند. ولی مبتلا و محتاج؟ چه چیزی در دو نیمه‌ی سیب وجود دارد که باعث شده شاعر از آن برداشت مبتلا و محتاج بودن بکند و خودش را و محبوب را در ابتلا و احتیاج به همدیگر به دو نیمه‌ی سیب تشبیه کند؟ قسمت دوم مصرع دوم این بیت هم معنای درستی ندارد. 
بیت سوم: 
اشکال بیت قبل اینجا هم وجود دارد. دو پژمرده‌گل میان کتاب چگونه دو دلبسته‌ی به هم هستند؟ به چه وجه‌شبهی؟
بیت چهارم: 
مشخص نیست که گلِ بی‌شمیم (بی‌بو) بودن چه مصداقی در آن دو نفر دارد و بر خلاف بیت شبیه بودنِ گل‌هایِ بی‌شمیم به هم دلگیر نیست بلکه بی‌شمیم بودن دو گل دلگیر است (آن هم با اغماض چنانکه ما گل‌های زیادی داریم که بی‌بو هستند ولی دلگیر نیستند. مانند لاله یا حتی رز!) 
دو بیت بعد هم که کاملا برداشت از مضامین رایج شعر فارسی‌‌‌ست که البته گاه در همین برداشت‌ها هم دچار اشتباه می‌شود... مانند:‌ آه یک روز همین آه تو را می‌گیرد / گاه یک کوه به یک کاه به هم می‌ریزد! که هیچ‌وقت کسی ندیده و نشنیده کوهی از کاهی به هم بریزد! و مثل معروف از کاه کوه ساختن با این اشتباه شده!
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.