یادداشت

مغالطات
        بنده خدایی می‌گفت: «پرم به پر هر کدام‌تان که بگیرد؛ یقه تان را میگیرم مینشانم‌تان پای اتک آن تایتان.» حالا من میخواهم بگویم اگر پرم به پر هرکدام‌تان بگیرد؛ علاوه بر اینکه مینشانمتان پای اتک آن تایتان😌؛ مجبورتان میکنم مغالطات را هم بخوانید😁.

ما یک استاد منطق داریم فامیلش همتی است. استاد همتی از آنهایی ست که همه ازش حساب میبرند. ما هم که به برکت علاقه ی وافرمان به فلسفه و منطق، شیفته و مرید این استاد شدیم. این استاد همتی یک اخلاق بدی دارد (این را توی یادداشتم بر کتاب سیری در نهج البلاغه هم گفتم) آن هم این است که هر ترم، هر درسی با ایشان داشته باشیم، مجبورمان میکند علاوه بر کتاب درسی‌مان، یک کتاب هم غیر از سرفصل های درسی بخوانیم و خلاصه کنیم. این ترم هم که منطق ۲ (صناعات خمس) را داشتیم، مجبورمان کرد کتاب مغالطات دکتر خندان را بخوانیم و خلاصه کنیم. بماند که «مغالطه کردن» و «مغالطات» و «تشخیص مغالطه» توی کلاس ما دیگر شبیه یک میم (meme) شده بود...

خواندن این کتاب را میشود به همه ی آدمهای بالغ پیشنهاد کرد، حتی آنهایی که مطلقا از منطق چیزی سر در نمی آورند. یحتمل ادعای این حرف بزرگتر از دهان من باشد اما میتوانم بگویم که زیربنای فکری یک آدم و نگرش عقلانی اش؛ به دو مرحله تقسیم میشود: یکی قبل از خواندن مغالطات و دیگری بعد از خواندن مغالطات.
استاد همتی هی میگفت اینطور حرف هارا در مدح این کتاب و ما باور نمی‌کردیم. ولی بعد خواندنش بود که فهمیدیم عجب! چقدر دور و بر ما مغلطه و مغلطه‌گر ریخته و ما خبر نداشتیم؛ از سخنران های خیلی معروف گرفته تا بحث های بی سر و ته خانوادگی، از من‌و‌تو و بی‌بی‌سی تا همین صدا و سیمای خودمان.

فقط به زعم من این کتاب یک اشکال داشت _که شاید به خواندن من برمیگردد_ آن هم اینکه تعداد زیاد مغالطات باعث شده بود خیلی هایشان شبیه هم به نظر بیایند؛ البته با توجه به اینکه آقای خندان هر کدام را متناسب با جایگاه استفاده شان تقسیم کرده بودند (مثلاً "مغالطه در هنگام ادعا کردن" یک قسم است، "هنگام مخالفت با یک ادعا" یک قسم است و "هنگام دفاع از ادعای اولیه" هم یک قسم)؛ این کار معقول به نظر می‌رسد.
دیگر اینکه اسامی بعضی هایشان چیزی نبود که زیاد در خاطر آدم بماند. ما چون هول هولی کتاب را خواندیم و خلاصه کردیم؛ فرصت نداشتیم روی هر کدام فکر کنیم، مثالش را اطرافمان پیدا کنیم، اصلا اسمش را درست یاد بگیریم و بعععد برویم سراغ مغالطه ی بعدی. همین ها باعث شد که توی بحث هایمان سر کلاس می‌فهمیدیم که یکی دارد یک جای حرفش را مغالطه می‌کند؛ اما یادمان نمی آمد حرفش را دقیقا به کدام مغالطه میشود گره زد. و در نهایت خودمان دچار مغالطه ی «این که مغالطه است» می‌شدیم😐؛ مغالطه ای که وقتی یک آدم نمی‌تواند اشکالی به حرف طرف مقابلش بگیرد، به جایش فقط میگوید این حرف مغالطه است بدون اینکه دلیل و مدرکی برای مغالطه بودن حرف طرف مقابل ارائه دهد.

پ.ن ۱ : توی مقدمه ی کتاب، دکتر خندان می‌گوید هر وقت موقع صحبت کردن با کسی متوجه مغالطه ای لا به لای حرف هایش شدید، صریح و مستقیم نگویید که مثلاً این مغالطه را کردی. چون آوردن لفظ «مغالطه» خودش یکجور بار منفی دارد. به جای گفتن این لفظ فقط اشکالش را که مصداق آن مغالطه میشود بیان کنیم.

پ.ن ۲ : چقدر مغالطه مغالطه شد، خودم عصبی شدم😂.
      
210

25

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.