یادداشت مسعود بربر
1400/12/1
«کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» نوشته اسلاونکا دراکولیچ، مجموعهای از چند جستار روایی پیوسته است درباره زندگی (به ویژه زندگی زنان) درون یک نظام توتالیتر و کمونیست/سوسیالیست. موضوع جستارها، چه روزنامهنگاری باشد که مقالهاش باب میل حزب نبوده، چه کمبود شیر خشک و مواد غذایی و ذخیره و انبار کردن دائمی، چه راههای خلاقانه زنان برای جبران کمبود لوازم آرایشی، چه شستن رخت در تشت و خشک کردنش روی بند، چه عروسکهای دستساز و چه کوچکشدن و تقسیم شدن روز به روز آپارتمانها، چه دیوارهایی که مرز میان «ما» و «جهان» باشند و چه ژست محیط زیستی و جنگ، برای هر که در نظامهایی از این دست زیسته باشد خواندنی است و گاه حتی نوستالژیک و شیرین اما افشاگرِ اینکه پشت این دلتنگیها و «نوستالژی»ها چه واقعیتهای مهیبی نهفته است. گویا جهان کودکی و دلتنگیهای امروزی برای آن جهان را برایت ترسیم میکند و سپس پرده از روی آن کنار میزند و میگویی: «وای... نه...» هر مادری در بلغارستان، میتواند بگوید کمونیسم کی و کجا شکست خورد... «یهدفعه شیر خشک وارداتی تاریخ گذشتهی فروشگاههای دلاری رو ریختن توی بازار. ناچار شدم همون شیر رو بدم به بچه، اما بدجور مریض شد. دولت خودمون با اجازه فروش این شیرها بچههای شیرخورهمون رو مسموم کرد. حتی توی تلویزیون هم خبرش رو پخش کردن؛ ناچار شدن...» «اداره مخابرات کاری میکند که تلفن داشتن نه به معنای داشتن یک وسیه ضروری و معمولی ارتباطی بلکه معادل برخورداری از یک مزیت باشد، و قدرت این اداره در همین نهفته است...» «چه چیزی باعث میشود احساس کنیم این قدر با مردم جهان تفاوت داریم... واقعا چند بار کسانی را دیدهایم که از خارج آمدهاند و به وضوح احساس کردهاند به جهانی دیگری پرتاب شدهاند؟» «کلا در کشورهای کمونیستی مردم کمتر چیزی را دور میاندازند. حتی میتوان گفت خانوار کمونیستی تقریبا نمونه کامل واحد اکولوژیک [محیطزیستی است. فقط اکولوژی آن ریشهای به کلی متفاوت دارد: از سر اهمیت دادن به طبیعت نیست، بلکه ناشی از نگرانی و ترس خاصی از آینده است... همه فقیر بودند، فقر و محرومیت وضعیتی بود که بعید بود هرگز تغییر کند چون با حرف، اعلامیه، وعده و وعید سیاستمداران نمیشد آن را تغییر داد. نگه داشتن و دور نریختن یک ضرورت بود چون هیچ کس واقعا به ان سیستم اعتماد و اعتقادی نداشت، به سیستمی که چهل سال تمام بلکه هم بیشتر توانایی تامین نیازهای اولیه شهروندانش را پیدا نکرد. مردم مشغول ذخیره کردن بودند و اگر سیاستمداران به گنجههای ما سرک میکشیدند -البته نه در پی یافتن کتابهای چیز ضد دولتی- میدیدند که چه آیندهای در انتظار طرحهای بینظیری است که برای کمونیسم ریختهاند؛ اما نگاه نکردند.» کتاب را نشر گمان، با ترجمه رؤیا رضوانی منتشر کرده است.
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.