یادداشت محدثه سلمانی

                روزهای بی آیینه از متفاوت ترین کتابایی بود که در ژانر دفاع مقدس خوندم. اولا شخصیت خود خانوم لشکری  با خیلی از خانومایی که روایتگر دوران دفاع مقدس بودن متفاوت بود. سبک زندگی حسین آقا و منیژه خانوم سبک زندگی رایج ارتشی های اون زمان بوده. زندگی لاکچری و متفاوت با زندگی مردم کوچه و بازار. 
دوما شرایطشون شرایط خیلی سختی بود. یک عمر  دوری از معشوق و تنهایی و توی برزخ بودن و دست تنها بزرگ کردن یک پسر که از سن خیلی کم باباش رو ندیده و از اونطرف سال ها اسارت و انفرادی و دلتنگی و ندیدن زن و بچه ای که عاشقشونی. 
خانوم لشکری سختی های زندگی شونو چه حین اسارت همسر چه بعد از اون خیلی صبورانه شرح دادن. مخصوصا زندگی بعد از اسارت و با وجود اون همه سال از دست رفته واقعا برای هردو خیلی سخت بوده. عشق منیژه  خانوم و حسین آقا عشق خیلی قوی ای بوده که توی اولین دیدار هم منیژه خانوم حس می کنه خدایا! من چقدر این مرد دوست دارم. تلخی زندگی شون شیرین نشده اما حداقل توی این تلخی هم رو داشتن. دلم برای علی آقا خیلی سوخت، چه ناگفته هایی داره این پسر!
 این همه تلخی برای چی؟؟ برای اینکه صدام می خواسته با وادار کردن  حسین آقا به اعتراف دروغ ایران رو آغاز گر جنگ معرفی کنه. حسین آقا و خانواده ش مثل خیلی از قهرمان های تاریخ برای وطن دوستی و عزت ایرانی شون بهای زیادی دادن.
فقط می تونم دعا کنم اون روزی که اجر صابران رو میدن این زن و شوهر دوباره کنار هم باشن و کامشون شیرین بشه
        
(0/1000)

نظرات

از متفاوت ترین‌ها بود ، ولی بنظرم واقعی ترینش هم بود . چیزی که احتمالا خیلی از خانم‌ها و خانواده ها از بیانش می گذرن. عشق و زندگی ای که از دست میره . جای خالی ای که حتی با برگشت فرد پر نمیشه ، چون اون تغییر کرده و اگرچه عزیز و سربلنده اما سراسر زخم و آسیب ...اینکه آخر زندگی مثل سریال ها خوش و خرم نیست و البته اون دل تنگی دوباره بعد از فوت حسین آقا ... چقدر از ته دل سوختم واسه زندگی از دست رفته و عشقی که محروم شدن ازش و سال های تنهایی ... یکی اینو دوست دارم و واقعی لمسش کردم. یکی کتاب بابا رجب ... انگار حقیقت بخوره توی صورتت ، واقعی ! بدون راه فرار و فقط باید زندگیش کرد :)
1
منم از واقعی بودنش خوشم اومد. از اینکه گل و بلبل نبود و سختی هاشون و مشکلات طبیعی شونو گفته بودن. یک جمله ای توی مقدمه بود که گفته بود این کتاب رو نوشتم تا بعضی ها بدونن که این مملکت چطور به اینجا رسیده.... واقعا این ها برای اینکه ایران خانه خوبان شود رنج دوران بردن 
به نظرم یکی از جملاتی که عمق دلتنگی این شهید عزیز رو نشون میده همون جمله ایه که در مورد پسرشون گفتن: "وقتی به جبهه رفتم علی دندان نداشت، وقتی برگشتم دانشجوی دندانپزشکی بود."
1
خدا رحمتشون کنه.... واقعا تصورش برام سخته که چه ارتباط از دست رفته ای داشتن این پدر و پسر 
مبارزه، هزینه داره . . .
1
چه هزینه ای هم