یادداشت محمدامین رنجبری

                این متن معرفی کتاب «آتش بدون دود» نمی‌باشد. بلکه داستان یک ابتلاست. وقتی شدت درد معلوم شود خودتان در صدد پیشگیری یا در آغوش کشی بر خواهید آمد.
تمام شد!
شاید خواندم که تنها تمام شود یا شاید هم که بگویم من هم تمام کردم؛ از سر اکراه و اجبار...
اما وقتی این کتاب را در دست گرفتم ورق برگشت! اصلا گمان هم نمی‌بردم که قرار است یک هفته از کار و زندگی ساقط شوم. اصلا حمل بر خیال هم نمیکردم که شبانگاه اگر به قصد آبی از بستر دور شوم، این رها شدن از خواب شیرین بسان رها شدن تیر از چله کمان است و بازگشتی ندارد! حال باید به شوق «آتش بدون دود» تا پاسی از روز را بیدار بمانم.
ولی یقین داشتم که اگر بگویند بیا و برای آموزش و پرورش بی پرورش در این تابستان باری به دوش بکش، مسلما «آتش بدون دود» را به همه‌ی آن پشت میز نشینان پر توقع ترجیح میدادم! شاید در زمستان هم چنین میکردم. (یک استعلاجی مگر چقدر خرج دارد؟!)
در مطب پزشک، تاکسی، صف بنزین و ... این کتاب یار غارم بود؛ شاید از برای خودنمایی و جلوه گری، هرچه بود تمام شد. دیگر کسی نمی گوید: «این رو باش! مردک دارد در چنین شرایط اقتصادی‌ای کتاب میخواند! عجب دل خجسته ای دارد» نمیدانند مشکل ما از همین نخواندن‌هاست. ثانیا مردک هم همشیره ابوی محترمشان هستند.
پیشگیری بهتر از درمان است؛ اگر شاغل هستید، اگر عائله که نه؛ قبیله دارید، اگر در سفر که نه؛ در سیر الی الله‌اید و قس علی هذا از چنین اگرهایی، سمت این کتاب نروید. چراکه باید خودتان را وقف این کتاب و قلم اعجازبرانگیز نادر کنید.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.