بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت سهیل خرسند

                تقدیم به دیوانه‌هایی که شبیه آدم‌های دیوانه نیستند...
دیوانه‌هایی که مثل هیج‌کس نیستند جز خودشان🚶🏻‍♂️
ساقه بامبو در سال ۲۰۱۳ برنده‌ی جایزه‌ ادبی بوکر عربی شد. اینکه بوکر عربی چیست و به چه کسی یا اثری اهدا می‌شود را به همراه شرحی مفصل‌تر از داستان به همراه تحلیل محتوای کتاب در ویدئویی پرداخته و آن‌را در یوتوب آپلود نموده‌ام. پس در صورت علاقه یا نیاز به محتوای بیشتر می‌توانید از طریق لینکی که در صفحه‌ی پروفایلم قرار دارد به کانال یوتوب مراجعه نمایید و آن را تماشا کنید.
روزی روزگاری در کشور فیلیپین دختری به نام ژوزفین زندگی می‌کرد. او مادری بیمار و پدری معتاد به قمار داشت که هر چه در زندگی داشت را پای خروس‌هایش برای خروس جنگی می‌گذاشت. ژوزفین برادری بزرگتر به نام پدرو داشت که هیچ کاری به خانواده نداشت و سرش در لاک زندگی خودش بود. خواهر بزرگ‌تری به نام آیدا داشت. آیدا توسط پدر قماربازش به دلالی سپرده شد تا در کاباره‌ها کار کند و این چنین بود که آیدا در دنیای شب به جایگاه رفیع و البته پستی دست یافت.
پس از مدتی آیدا حامله می‌شود و با حاملگی آیدا و اخراجش از کاباره، عملا منبع درآمد خانواده قطع شده بود و مادرشان که بیمار بود و خرج درمان را نداشت روز به روز به مرگ نزدیک می‌شد.
پس از تولد میرلا، آیدا آزادی خود را با ایستادن مقابل پدرش بدست آورد و به او فهماند که دیگر نمی‌تواند جسم او را بفروشد. پدر وقتی دید از آیدا چیزی کاسب نمی‌شود اینبار به فکر فروش ژوزفین افتاد که تنها ۲۰ سال داشت. ژوزفین برای فرار از سرنوشت خواهرش، به شکلی که در داستان می‌خوانیم با ضمانت دکان‌دار محل از هندی‌های نزول‌خوار پول قرض می‌کند و با پرداخت آن به واسطه‌های کاریابی و ضمن تعهد به پرداخت نیمی از حقوق خود به آن‌ها بابت حق سهم کاریابی، برای خدمتکاری عازم کشور کویت می‌شود.
ژوزفین باید به جایی دور مهاجرت و کلفتی مردمانی غریب را می‌کرد، نیمی از حقوقش را به بنگاه کاریابی و بخشی از حقوقش را بابت سود نزولی که از هندی‌ها گرفته بود می‌پرداخت اما با همه‌ی این موارد خوشحال و راضی بود که دست‌کم سرنوشتی چون آیدا نصیبش نمی‌شود.
در کویت وارد عمارت طاروف می‌شود و آن‌جا به شکلی که در داستان می‌خوانیم کم کم عاشق پسر خانواده یعنی راشد می‌شود. راشد مرد جوانی بود که اهل مطالعه  بود و نوشتن را آغاز کرده بود و دوست داشت اولین رمانش را به چاپ برساند.
راشد نه به شکل رسمی بلکه به شیوه‌ی غیررسمی ژوزفین را به عقد خود در می‌آورد و ‌پس از آن ژوزفین باردار می‌شود. پس از اطلاع از بارداری و زایمان ژوزفین، غنیمه یعنی مادر راشد، ابتدا به ژوزفین تهمت می‌زند که با خدمتکاران رابطه برقرار کرده اما با اعتراف پسرش همچنان به ازدواج آن‌ها ترتیب اثر نمی‌دهد و چون در کویت رسومات و روابط بسیار اهمیت داشت. غنیمه معتقد بود در صورت اطلاع سایر مردم از اینکه پسرش با کلفتی فیلیپینی ازدواج کرده و صاحب فرزند شده، دیگر هیچ خواستگاری برای دخترهایش نخواهد آمد و برای جلوگیری از این ننگ، ژوزفین را اخراج می‌کند و سپس ژوزفین با قولی که از راشد می‌گیرد مبنی بر اینکه او هیچ وقت پسرش را که عیسی یعنی نام پدرش را برای او نام نهاده بود، رها نمی‌کند و روزی او را به کویت می‌آورد راضی می‌شود که به کشورش یعنی فیلیپین بازگردد.
عیسی در کویت از پدری مسلمان متولد شده بود و با ورودش به فیلیپین، مادرش نام او را به انگلیسی ژوزه نام نهاد که البته در فیلیپین هوزیه تلفظ می‌شد.
سال‌ها راشد به عنوان نفقه برای ژوزفین پول می‌فرستاد و آن‌قدر آن پول کافی بود که ژوزفین هم امورات خود و پسرش را بگذراند و هم پولی برای قمار و ساکت کردن پدرش به او بپردازد تا اینکه راشد از دنیا غیب شد.
تا به اینجا به اندازه‌ای از داستان کتاب را بیان کردم که بگویم عیسی یا هوزیه چگونه و از کجا به وجود آمد. ما داستان زندگی او پیش از تولد تا پس از ازدواجش را در کتاب خواهیم خواند. اما از ورود به داستان زندگی عیسی یا هوزیه خودداری می‌کنم و خواندنش را شما کتاب‌ دوست‌های عزیز می‌سپارم.
در ایران این کتاب توسط خانم مریم اکبری و آقای عظیم طهماسبی به زبان فارسی ترجمه و نهایتا توسط نشر نیلوفر چاپ و منتشر شده است. من این کتاب را از شیوا، دوست عزیز و با محبتم در پلتفرم طاقچه هدیه گرفتم و از خواندنش لذت بردم. فایل ای‌پاب کتاب در اختیارم بود و جاهایی که شک به سانسور داشتم را مطابقت می‌دادم اما ترجمه را فاقد ایراد دیدم. در برخی جاها مترجم‌ها تلاش کردند با خلاقیت خود و ایجاد برخی تغییراتی در متن داستان، محتوا را در بیاورند که باعث حذفیات نشود هر چند هیچ خوشم نیامد در جایی از کتاب به مردی که «گی» بود، لقب «اوا خواهر» دادند، اما در یک جمع‌بندی نهایی نمره‌ی قبولی را می‌گیرد.
به عنوان حرف آخر، اگر تا حالا از ادبیات عرب کتابی نخوانده‌اید و نمی‌دانید به سراغ چه کتابی بروید، این کتاب‌ فوق‌العاده به شما پیشنهاد می‌کنم.
        
(0/1000)

نظرات

از ادبیات عرب ، عسل و حنظل رو خوندم که در ‌کشور مراکش روایت میشه ، این کتاب رو هم علاقه مند شدم بخونم 👌🏻👌🏻🙏🏻🙏🏻
1
چه عالی! از دیروز دومین نفری هستی که این کتاب رو معرفی می‌کنه! می‌ذارمش توی لیست خریدم. خوشحالم که تونستم ترغیبت کنم چون کتاب واقعا جذاب و خواندنی هست