یادداشت
1401/4/1
کتاب از دو روایت بهظاهر مستقل و در باطن مکمل تشکیل شده. محور اصلی کتاب ماجرای حصر کامل دو شهر خواهرخواندهی "نبل" و "الزهرا" و مقاومت و آزادسازیشونه. روایت اول رو از داخل این حصر و نیروهای محلی مقاومت میخونیم و روایت دوم رو از بیرون شهر و از نیروهایی که میان برای آزادسازی. بخش اول، که روایت داخلی این دو شهره، چیزی فراتر از شرح ماوقع اتفاقاته. چیزی شبیه جریان زندگی. جریان داشتن زندگی تو دل جنگ. جنگ واقعی. کشت و کشتار، تیر و گلوله و آتش و شهادت. تحریم و حصر. و هرچه سختی فکرش رو بکنید یا نکنید. و ما در کنار خوندن از وضعیت سخت و بغرنج و رنجآور این دوشهر و مردمش، با امیدبخشیها و انگیزهدادنها و چهطور همدل کردن و روحیه دادن به تکتک مردم بدون چاره ش مواجهیم. تا جایی که تو اون اوضاع حتی فکر برپا کردن جشن عروسی جمعی برای چند ده عروس و داماد هم هستن و تدارکات ریز و درشت اینها رو هم با ما به اشتراک گذاشته راوی. من اسم این بخش و میذارم : مردم. بخش دوم که از زبون یکی از فرماندهان نیروی قدس که برای آزادسازی این دو شهر اعزام میشن روایت شده، هم به سبب جایگاه و تجربهی راوی و هم به سبب ذهنیتی که از موقعیت استراتژیک نبل و الزهرا پیشتر تو کتاب بهمون داده شده برامون حساستر و نفسگیرتر میگذره. راوی هم با دست و دلبازی تمام اطلاعات و نکات نظامی ولی قابل فهم دقیق و زیادی رو تعریف میکنه و ما رو چنان همراه میبره که انگار دوشادوش رزمندهها اونجا حاضر بودیم و جای خوندن کتاب داشتیم فیلمش رو تماشا میکردیم. من اسم بخش دوم رو میذارم : غیرت. و اما آنچه از لابلای صفحات کتاب ما رو با بغض و غم خیلی زیادی مواجه میکنه خوندن از حاج قاسم سلیمانی عزیزه... بهخصوص آنچه بعد آزادسازی گفته بوده. حاج قاسمی که شاید پیشتر نمیتونست حرفهاش اینجوری رقیقمون کنه و فقط بیانیه یه فرمانده ارشد نظامی تو وضعیت جنگی بود ولی الان همه چیز فرق میکنه. آدم دوست داره جملههاشو قاب کنه و با صدای خودش بشنوه و ناخوادگاه خشم و بغض یکسال و نیمه سرباز میکنه موقع خوندنش. من اسم این تکه رو گذاشتم : روایت عشق
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.