یادداشت علی راد

علی  راد

1403/02/17

ویدئو در بهخوان
                برای من تلنگری بود بس بی رحمانه. انگار وسط یک میدان بوکس قرار گرفتی و از چپ و راست هوک میخوری...
قبلا نصفه خونده بودم ، خوشم نیومده بود، با چند نفر هم صحبت کردم همین نظر رو داشتن، اما این دفعه قضیه فرق داشت ...
و من همچنان معتقدم که:
۱- هر کتابی رو باید در زمان و مکان درستش خوند
۲- کتاب رزقه...
اینبار بهم واقعا چسبید و لذت بخش بود. انگار که نویسنده از قبل میدونسته و گفته«کمی دیرتر ».... آره ، کتاب رو باید "کمی دیرتر" میخوندم...


پ.ن: یادآوری دوران کودک:
من: آبجی!! این چه کتابیه؟
آبجی: اسمش کمی دیرتره. دایی محمد بهم داده بخونم.
من: درمورد چیه؟
آبجی: درمورد امام زمان
من: ببخشیدااااا....اومممم...میشه داستانشو بهم بگی؟
آبجی: باشهههه... توی یه هیئتی همه دارن میگن امام زمان بیا، یکی میگه نیا.....

و من از کودکی به بعد هر موقع هیئتی می‌رفتم و یه آقا بیا و اللهم عجل لولیک الفرجی میشنیدم یاد همین کتاب می افتادم... حالا بعد از حدود ده دوازده سال، اسد (همان شخصی که میگفت آقا نیا) رو شناختم.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.