یادداشت مظفری

مظفری

مظفری

1401/10/30

فردا مسافرم
        بسم الله الرحمن الرحیم
طرماح برمی‌گردد، داغ و تب‌دار و پریشان
دیر رسیده بود.
اما نجوی می‌رود تا جای خالی او را پر کند؛ نه!
 جای خالی خودش را پر کند.
باز هم نه!
می‌رود تا شاگرد مکتب او شود؛ برود الفبای صبر بیاموزد و هر آنچه را که از پدر نشنید، محترمات آل‌الله، رباب و سکینه و زینب (سلام الله علیهن) برایش بگویند.
هر چند داغ هم می‌بیند، داغ دخترکی در گوشه خرابه،
ندیدن حضرت رباب،
و سعی می‌کند، تلاش می‌کند تا برای دردانه حضرت ارباب خواهری کند و پابند مدینه می‌شود.
*
روایتی از کاروان کربلا را این بار مریم بانو از زبان نجوی می‌گوید...
شاید هم نجوی همان مریم است که آرزو داشت یالیتنی کنا معکم برایش به اجابت برسد.
      
4

17

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.