بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت حامد علی بیگی

                از مهم ترین و تاثیرگذارترین مولفه های یک رمان خوب ، اسم گیرا و تاثیرگذار آن است . اگر اسم یک رمان بتواند مخاطب را به خواندنش ترغیب کند ، یعنی نویسنده در انتخاب اسم موفق بوده .
نهنگی که یونس را خورد هنوز زنده است ، به جرات یکی از بهترین اسم هایی است که در این چند سال بر روی جلد کتابی دیده ام . اسمی که همان اول کار مثل خوره می افتاد به جان مخاطب و سوالی در ذهنش میسازد که : در این داستان چه چیزهایی قرار است نماد و نشانه ی کهن الگوی پیرنگی داستان یونس و نهنگ باشند ؟
این سوال تعلیق ساز باعث میشود کسی هم که حتی از کتاب خواندن متنفر است ، ترغیب شود و کتاب را حداقل دست بگیرد و چند صفحه ای از آن بخواند .
اما چیزی که توی ذوق میزند ، عدم تناسب طرح جلد با نام کتاب است . با اینکه چوب کبیرت های کنار هم چیده شده برای اکثر مردم تداعی کننده ی بازی های دوران کودکی و خانه و شهرسازی های ماکتی است ، ولی پیدا کردن وجه مشترک بین چوب کبریت و نهنگی که یونس را خورده بود شاید کار هرکسی نباشد .

شروع کتاب اما شروع نسبتا خوبی است . شروعی که با همان چند جمله اول شخصیتی را تصویر میکند که نهنگ زمانه او را در آرواره های درهم گره خورده ی خود حبس کرده و او که نه راه پس دارد و نه راه پیش ، منفعلانه با روزمرگی هایش میسازد و سعی میکند خود را در همین وضعیتی که هست حفظ کند . وضعیتی که به زودی شاهد تغییراتی ناخواسته است ...

سعید محسنی در این داستان ، شخصیتی را خلق کرده که در دل نهنگ اجتماع گیر افتاده و هر روز عرصه بر او تنگ تر میشود . مردی که بعد از 33 سال هنوز مجرد است و همراه مادر بیمارش در خانه ای نسبتا کوچک زندگی ساده ای را میگذراند . خانه ای که شوهر خواهر نااهلش چشم طمع به آن دارد به هر ضرب و زوری که هست میخواهد آن را از چنگشان درآورد .
این مرد که در کتابخانه ای کوچک و کم مراجع کار میکند ، درگیر ماجرایی عاشقانه با دختری میشود که با وجود نداشتن شرایط ثبت نام در کتابخانه ، هرروز برای گرفتن کتاب ، به آنجا سر میزند . ماجرایی عاشقانه که شاید دربرابر او قرار گرفته تا مسیر زندگی کسل کننده و کم هیجان او را دستخوش تغییراتی بزرگ کند . 
نویسنده همانطور که در انتخاب اسمی پر تعلیق برای کتابش موفق بوده ، در ایجاد تعلیق داستان هم خوش درخشیده است . حضور و رفتار عجیب دختر و ماجرای عاشقانه ی بین آنها ، کشمکشی است که هر مخاطبی را به ولع می اندازد . 
او که در این کتاب قصدش روایت یک چالش عمیق در دل یک روزمرگی بی پایان است ، با قلم سرراست و طنزگونه اش توانسته به خوبی از پس آن بر بیاید . تک جمله های کوتاهی که به توصیف کم هیجان و پر جزییات ساده ترین اتفاقات زندگی می پردازد باعث شده مخاطب از همان اول کار متوجه شود با داستانی از زندگی پژمرده یک شخصیت افسرده طرف است . 
داستان با اینکه از قوت خوبی برخوردار است اما خالی از ضعف نیست . برخی از قسمت های داستان کمکی به جلو رفتن سیر داستان نمی کند ، بعضی از دیالوگ ها بی دلیل کش آمده اند و یکی دو صحنه از داستان توجیه منطقی ندارد که به دلیل اسپویل نشدن ، از گفتنش خودداری میکنم . 
در پایان ، اگر به داستان های ایرانی علاقه مندید ، باید بگویم با رمانی طرفید که سرش به تنش می ارزد . رمانی که حرف برای گفتن دارد و اگر چشممان را به روی ضعف هایی که در آخر اشاره کردم ببندیم ، پس از تمام شدنش میگویم : «رمان خوبی بود» . و حداقل چند روزی ذهنمان را درگیر میکند .
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.