بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

نهنگی که یونس را خورد هنوز زنده است

نهنگی که یونس را خورد هنوز زنده است

نهنگی که یونس را خورد هنوز زنده است

سعید محسنی و 1 نفر دیگر
3.0
2 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

7

خواهم خواند

3

تازه ترین رمانِ سعید محسنی نامی عجیب دارد، نهنگی که یونس را خورد هنوز زنده است. این عجیب بودن در بافت رمان نیز چنان جا گرفته که ما را با رمانی متفاوت روبه‏رو می کند. محسنی که کتابِ قبلی‏اش، دختری که خودش را خورد، با اقبالِ خوبی روبه‏رو شد در این رمان زبانِ طنزآلود و روایی اش را حفظ کرده و درباره ی مردی می نویسد که جهان بر او تنگ آمده. او در یک کتابخانه ی عمومی کار می کند؛ کتابخانه ای فقیر، کم مراجع، خاک گرفته و درعین حال در حالِ پوسیدن. او باید فرمایشاتِ همکاری را هم که مدام در حالِ تنگ تر کردنِ این فضاست تحمل کند. در کنار خاکِ پارکی که حوالی کتابخانه است، تنهایی و بی کتابی کتابخانه و از آن مهم تر، جهانی که مملو از جنون شده. در این فضا روزی دختری برای گرفتنِ کتاب وارد این کتابخانه می شود اما ماجرا آن‏جوری که احتمالاً فکر می کنید پیش نمی رود!... محسنی در رمانش موقعیتی ساخته طنزآلود و مملو از احساسِ زجر و تک افتاد گی برای کسی که چنبره ی مفهوم این کتابخانه ی نفرین‏شده در حالِ بلعیدنش است... مثلِ یک نهنگ... یک رمانِ متفاوت و خواندنی.

یادداشت‌های مرتبط به نهنگی که یونس را خورد هنوز زنده است

            از مهم ترین و تاثیرگذارترین مولفه های یک رمان خوب ، اسم گیرا و تاثیرگذار آن است . اگر اسم یک رمان بتواند مخاطب را به خواندنش ترغیب کند ، یعنی نویسنده در انتخاب اسم موفق بوده .
نهنگی که یونس را خورد هنوز زنده است ، به جرات یکی از بهترین اسم هایی است که در این چند سال بر روی جلد کتابی دیده ام . اسمی که همان اول کار مثل خوره می افتاد به جان مخاطب و سوالی در ذهنش میسازد که : در این داستان چه چیزهایی قرار است نماد و نشانه ی کهن الگوی پیرنگی داستان یونس و نهنگ باشند ؟
این سوال تعلیق ساز باعث میشود کسی هم که حتی از کتاب خواندن متنفر است ، ترغیب شود و کتاب را حداقل دست بگیرد و چند صفحه ای از آن بخواند .
اما چیزی که توی ذوق میزند ، عدم تناسب طرح جلد با نام کتاب است . با اینکه چوب کبیرت های کنار هم چیده شده برای اکثر مردم تداعی کننده ی بازی های دوران کودکی و خانه و شهرسازی های ماکتی است ، ولی پیدا کردن وجه مشترک بین چوب کبریت و نهنگی که یونس را خورده بود شاید کار هرکسی نباشد .

شروع کتاب اما شروع نسبتا خوبی است . شروعی که با همان چند جمله اول شخصیتی را تصویر میکند که نهنگ زمانه او را در آرواره های درهم گره خورده ی خود حبس کرده و او که نه راه پس دارد و نه راه پیش ، منفعلانه با روزمرگی هایش میسازد و سعی میکند خود را در همین وضعیتی که هست حفظ کند . وضعیتی که به زودی شاهد تغییراتی ناخواسته است ...

سعید محسنی در این داستان ، شخصیتی را خلق کرده که در دل نهنگ اجتماع گیر افتاده و هر روز عرصه بر او تنگ تر میشود . مردی که بعد از 33 سال هنوز مجرد است و همراه مادر بیمارش در خانه ای نسبتا کوچک زندگی ساده ای را میگذراند . خانه ای که شوهر خواهر نااهلش چشم طمع به آن دارد به هر ضرب و زوری که هست میخواهد آن را از چنگشان درآورد .
این مرد که در کتابخانه ای کوچک و کم مراجع کار میکند ، درگیر ماجرایی عاشقانه با دختری میشود که با وجود نداشتن شرایط ثبت نام در کتابخانه ، هرروز برای گرفتن کتاب ، به آنجا سر میزند . ماجرایی عاشقانه که شاید دربرابر او قرار گرفته تا مسیر زندگی کسل کننده و کم هیجان او را دستخوش تغییراتی بزرگ کند . 
نویسنده همانطور که در انتخاب اسمی پر تعلیق برای کتابش موفق بوده ، در ایجاد تعلیق داستان هم خوش درخشیده است . حضور و رفتار عجیب دختر و ماجرای عاشقانه ی بین آنها ، کشمکشی است که هر مخاطبی را به ولع می اندازد . 
او که در این کتاب قصدش روایت یک چالش عمیق در دل یک روزمرگی بی پایان است ، با قلم سرراست و طنزگونه اش توانسته به خوبی از پس آن بر بیاید . تک جمله های کوتاهی که به توصیف کم هیجان و پر جزییات ساده ترین اتفاقات زندگی می پردازد باعث شده مخاطب از همان اول کار متوجه شود با داستانی از زندگی پژمرده یک شخصیت افسرده طرف است . 
داستان با اینکه از قوت خوبی برخوردار است اما خالی از ضعف نیست . برخی از قسمت های داستان کمکی به جلو رفتن سیر داستان نمی کند ، بعضی از دیالوگ ها بی دلیل کش آمده اند و یکی دو صحنه از داستان توجیه منطقی ندارد که به دلیل اسپویل نشدن ، از گفتنش خودداری میکنم . 
در پایان ، اگر به داستان های ایرانی علاقه مندید ، باید بگویم با رمانی طرفید که سرش به تنش می ارزد . رمانی که حرف برای گفتن دارد و اگر چشممان را به روی ضعف هایی که در آخر اشاره کردم ببندیم ، پس از تمام شدنش میگویم : «رمان خوبی بود» . و حداقل چند روزی ذهنمان را درگیر میکند .