یادداشت مجید اسطیری

                حسین سناپور:
در رمان درخت انجیر معابد (احمد محمود) هم چیزی حدود دویست صفحه از داستان به گمانم به کل زائد است؛ آنجا که شخصیت اصلی شهرش را ترک می کند و به شهری دیگر می رود و در آنجا مطبی باز می کند تا مردم را مداوا کند و پولدار شود. این صفحات طولانی که قرار است فقط پخته گی یا آموزش اجتماعی شخصیت را نشان مان دهد، می توانست درست مثل بخش دیگری حذف شود که شخصیت سال ها در هند یا جای دیگری به یادگیری علوم خفیه و ذهن خوانی و اینطور کارها گذرانده، تا سپس با پخته گی در این کارها برای انتقام از مردم شهرش بازگردد.
این دوران یادگیری و آموزش این بار در رمان از طریق نمایش توانایی های او برای ما ساخته می شود و نه نشان دادن کل سال ها و آموزش هایی که او دیده. درواقع در این سالها کشمکشی وجود نداشته و هرچه کشمکش هست، در همین شهر خود شخصیت اصلی است. 
در نتیجه آن چه به شکل گیری مسئله ی شخصیت و حل اش مربوط می شود، در همین جا است، و نوشتن از جایی و شرایطی دیگر، بی مورد و زائد است.
اگر درک من از این رمان درست باشد، می توانم نتیجه بگیرم که طرح این رمان اشکال دارد، و باز این نتیجه گیری ام را ادامه بدهم و برسم به این که شاید نویسنده ی بزرگ روزگارمان به خاطر نداشتن خلاصه يا طرح روشن، چنین صفحات زائدی را به رمانش تحمیل کرده است. طبعا با کمی دقت حتا در رمان های مشهور هم می توان صحنه ها و صفحاتی را پیدا کرد که فقط به دلیل زیبایی آن صحنه، یا نثری که نویسنده در آن به کار برده، یا نکاتی مانند اینها، به رمان تحمیل شده اند.


بر خلاف نظر آقای سناپور که در کتاب "یک شیوه برای رمان‌نویسی" آمده من گمان میکنم حدودا 100 صفحه ای که پس از فرار فرامرز بدون حضور او میگذرد در این رمان اضافه و خارج از طرح است. بی شک این اثر حول شخصیت قهرمان شکل گرفته و وقتی قهرمان از صحنه خارج میشود باید پرده ها را کشید. واقعا در آن فراز رمان هیچ اتفاق خاصی نمی افتد و مدام مشغول تماشای گپ و گفت خاله زنکی عمه تاجی با زنهای دیگر هستیم.

از این حرفها در مورد ساختار بگذریم. این اثر رمانی است در نقد خرافه پرستی. آیا دین هم قاطی خرافه پرستی دارد نقد میشود؟ البته که خیر! چرا؟ چون نمایندگان دین تا صحنه های آخر در اثر غایب هستند. هیچ روحانی و کشیش و عالم دینی در رمان نیست الا آخر رمان که زد و خورد بین خرافه پرستها و طرفداران علم و تحصیل بالا میگیرد و اینجا طلاب و دانش آموزان و فرهنگی ها در یک صف هستند. 
با این حال دو سه بار کلمه "توسل" از زبان خرافه پرستها مطرح میشود و میگویند متوسل شدن ما به درخت انجیر از این باب است که درخت را وسیله توسل میدانیم. اعتقاد به توسل خاص شیعیان است و منحصر در چهارده نفر. محمود دارد خود مفهوم توسل را نقد میکند؟ نمیدانم! اما خب این که توسل از محور خودش خارج بشود و عوام به هر چیز نامربوطی متوسل بشوند البته هست و رایج هم هست و همین الآن هم در اقصا نقاط کشور میشود بی شمار از این درختهای مثلا مقدس یافت که از بس مردم تریشه و دخیل بهشان بسته اند رنگارنگ شده اند.

یک محور دیگر اثر البته جنگ با سرمایه داری است که نماینده اش مهران شهرکی است که متاسفانه تقریبا غایب است و دو سه خط دیالوگ هم در این جلد ندارد. اما میبینیم که او در آتش خرافه پرستی مردم میدمد.

به هر حال خیلی رمان خوبی بود و قطعا یکی از بهترین رمان های تاریخ ادبیات ماست. مخصوصا در فضایی که اهالی ادبیات ما نسبت به میراث غرب بدبین بوده اند و هستند این که نویسنده ای متوجه شرق بشود و خرافه پرستی و علوم غریبه وارداتی از هند را نقد کند خیلی جالب و قابل تامل است.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.