یادداشت حسین تاجمیر ریاحی
1400/9/22
چرا داستایوسکی این شخصیتهای جنون زده، این رنجهای بی پایان و این دنیای تیر ه و تار را به تصویر میکشد؟ پاسخ من ساده است. برای این که در برابر این پس زمینه تاریک، تلالو ایمان ادعاییش را دو چندان کند. «برادران کارامازوف» برای من روایت مجدد « جنایات و مکافات » است اما در گسترهای وسیع تر. پرسش داستایوسکی همان است که بود: در برابر طوفان نیهیلیسم (پوچ گرایی) که به خرمن آدمی وزیدن گرفته است چه باید کرد؟ نیهیلیسم سر خوردگی انسان از ناتوانی عقل برای برملا ساختن راز هستی است. ثمرهی عصر روشنگری برای انسان از لحاظ معنایی قطع ارتباطش با جهان بیرون و درون بود. از یک سو علم به او نشان داد که جهان بیرون نه تجلیگاهی الهی که دنیایی مکانیکی، سرد و بی هدف است، و از سویی دیگر رویکردهای جدید در علوم انسانی او را متقاعد کردند که دین، اخلاق و نظم اجتماعی زنجیرهای خودساختهایست که بر دستانش بستهاست. جهان به کلی افسانه زدایی شد، انسان معنای بودنش را به خاطر نمیآورد و عصر « مرگ خدا» فرا رسید. داستایوسکی بر خلاف نیچه که این بی معنایی را در آغوش میکشد و از ظهور «ابرمرد» در آینده خبر میدهد، به دنبال «پرشی ایمانی» از فراز عقلانیت روشنگری و بازگشت مجدد به سوی خداست. ازین لحاظ او کاملا در جرگه اگزیستانسیالیستهای خداباور قرار دارد و مشابهتها بین اندیشههای او با الهیدان دانمارکی (پدر اگزیستانسیالیسم)، سورن کرکگورد بی دلیل نیست. میتوان شخصیتها برادران کارامازوف را (دیمیتریِ سرباز و عیاش، ایوانِ روشنفکر و شکاک، آلیوشای راهب و مومن) تا حدی نمادسازی ادبی مرحلههای وجودی در اندیشهی کرکگورد دانست. کرکگورد سه مرحله زیبایی شناختی، اخلاقی و دینی را در زندگی انسان از هم تمیز میدهد. مرحله زیبایی شناختی جایی است که انسان از پی لذتها و زیباییها متعدد میرود، نفس او همچون بردهای در برابر خدایان متعدد ازین سو به آن سو میشود و در نتیجه لحظهای آرامش ندارد. به نظر میرسد دیمیتری در این رمان در چنین مرحلهای از حیات به سر میبرد، او مرد عیاشی و جنون زدهای است که امیالش و گرایشهایش او را به این سو آن سو میبرد. همین آشوبناکی او را به سوی شر (قتل) میکشد. در مرحله اخلاقی انسان به کمک عقل بر خود مسلط میشود و برای نفس خود قوانینی وضع میکند. در این وضعیت انسان به یک آرامش ظاهری میرسد اما حتی در این مرحله در لبهی پرتگاه قرار دارد. معیاری که او به آن چنگ زده (عقل) هر آن در معرض لغزش قرار دارد و به علت محدودیتهایش هیچ گاه قادر به دستیابی به حقیقت مطلق نیست. ایوان نمادی از چنین مرحلهای در زندگی است، او شخصیت پایدار و قوی دارد و به کمک عقل در پی تحلیل همه چیز است و حتی در وجود خدا شک دارد چون آن را مطابق با عقل نمیبیند. عقل او را این نتیجهی نیهیلیستی رسانده است که: « اگر خدایی وجود نداشته باشد همه چیز مجاز است» . اما دست آخر همان چیزهایی که بر اساس عقل نفی میکند (وجدان) او را تا لبهی جنون میکشاند. در نهایت، مرحله دینی در نظر کرکگورد مرحلهای است که به کمک ایمان خالص از میانهی همهی شبه افکنی و ابهامات عقل به سوی خدا میجهیم. مرحلهای که به آرامش محض میرسیم، جایی که جهان و تمام رنجهای درون آن یکسره معنا مییابند. قهرمان این مرحله در نظر کیرکگورد ابراهیم است که بدون هیچ چون چرایی در برابر دستور الهی، راضی به انجام عمل غیر اخلاقی و غیرعقلانی ذبح پسرش میشود. آلیوشا شخصیت عزیز کرده داستایوسکی همان کسی است که پدر زوسیما (پیر دِیر) نور ایمان را در چهره او میخواند، همه به صداقت و شرافت او باور دارند و دیمیتری تنها به قضاوت او درباره جنایتی که مرتکب شده باور دارد. ازین رو او بهترین نماد پردازی از مرحله دینی است. داستایوسکی هم مانند کرکگورد دفاع عقلانی از خدا و اخلاق را ناممکن میداند و در نظر او تنها چیزی از جنس ایمان، رنج یا شور واقعی است که ما در سفر زندگی راهنمایی خواهد کرد. این جدال عقل و ایمان در جای جای اثر به خصوص در گفتگوهای بین ایوان و آلویشا خود را به نمایش میگذارد. اما یک مورد جالب ازین موضوع مربوط به زمانی است که آلیوشا به عنوان نماد ایمان به راحتی با فرار برادرش ا ز زندان که گناهی اخلاقی-عقلانی است و به حکم دادگاه (نماد عقلانیت) بر او تحمیل شده موافق می کند. زیرا از منظر ایمانی رنجی که دیمیتری برده است و شوری که در دل اوست او را به مسیر درست راهنمایی خواهد کرد. باید این را هم در نظر بگیریم که دادگاه (عقلانیت) موفق به کشف حقیقت نشد. (چون دیمیتری قاتل نبود) داستایوسکی از لحاظ ادبی، از لحاظ کندوکاو موشکافانه حالات روانی شخصیتها، از لحاظ عمق گفتگوها (شرح دادگاه دیمیتری به تنهایی خود یک شاهکار است) در قله قرار دارد، همان طور که از استادی چون او انتظار میرود. اما به شخصه با اندیشهای که در پی القای آن است همدلی ندارم. هرچند شرح این ناهمدلی به مجالی دیگر نیاز دارد.
(0/1000)
نظرات
1400/9/24
داستایفسکی در نگاه من قهرمان ترسیم احوال مرحلهی چهارمی است که در یادداشت شما نیافتمش. مرحلهای که در آن ایمان خالی از عقل، جنایت میزاید. پریدن از روی انسان و جنایت به نام خدا. به گمانم اینکه فصل «مفتش اعظم» این کتاب همواره نگاهها را به سوی خود کشیده از این روست. ایمانگرایی کیرکگوری نه فقط از روی عقل بلکه از روی کلیسا و همهی نهادهای روحانی نیز میپرد و هنر داستایفسکی در ترسیم پرش از روی دستگاه روحانیت است نه فقط پرش از روی عقل. البته که آن هم هست.
0
حامد حمایت کار
1400/9/24
0