یادداشت صبا کاظمی

                تخیلش رنگ و بو و مزه دارد!
تخیلش گاه رنگ غروب آسمان را با آبی دم صبح ترکیب می‌‌کند و آسمان صورتی به شما می‌دهد!
تخیلش گاهی رنگ ارغوانی گُلی را با مزه گسِ ازگیلی قاطی می‌کند و بوی چوب سوخته از آتش خاموش شده در جنگل مه‌گرفته‌ای را زیر مشامت می‌کشاند!
تخیلش کاری می‌کند رنگ عنابی تنه درختان با تمشک‌های رویش برایت طعم دمنوش هل و دارچین را زنده کند که چندتا حبه نبات زعفرانی کنارش نشسته‌اند..
گاه شربت بهارنارنج را زیر همان آسمان صورتی به دستت می‌دهد و گاه کنار آتش خاموش شده‌ی همان جنگل مه‌گرفته برایت چای به‌لیمو دم می‌کند...
تخیلش طعم تلخ نعنا را با رایحه رنگ ترش اناری به خوردت میدهد و تو می‌مانی و رویای انارهای نعنایی! که چگونه رنگ‌ها می‌توانند طعم داشته باشند؟! و طعم صداها در دهانت مزه ‌کند؟! حتی طعم تصویری که در ذهنت ساخته شده زیر زبانت مثل آبنبات آب می‌شود!و می‌نشینی و یکی یکی انارها را باز میکنی و به جای یاقوت، از داخل انارها نعنا دون میکنی! 
تخیلش گاه خشن می‌شود و بوی باروت را از ذهن دودگرفته‌ات زیر بینی‌ات می‌کشاند و صدای گلوله را از برگه‌های کاهی نوشته‌ها به گوشت می‌رساند.. و تو کنار بمباردمان مجلسِ دوران قاجار مشروطه‌خواه میشوی! هرچند که نسل چندم انقلاب ۵۷ باشی باز هم دلت می‌خواهد با مشروطه‌خواهان در خیابان بهارستان تیر در کنی و جلوی جولانِ قزاق‌ها رنگ شجاعت بریزی و بوی آزادی را زیر ذهن انقلابیون ۵۷ هموار کنی...
کتاب را که بخوانید مثل گل آفتابگردان هر طرف که  آفتابِ تخیلش بچرخد چرخ می‌خورید! اینجا در بی‌کتابی، تخیل، آفتاب است و شما گل آفتابگردان..
خلاصه اینکه کتاب را بخوانید آفتابگردان‌های نازنین! ذهن میرزا یعقوب عجيب است!  شاید مثل من میرزا یعقوب را دوست نداشته باشید؛ هیچکس آدم بدعنقِ بزدلِ چاپلوسِ تملق‌گوی بددهنِ رندِ آب‌زیرکاهِ پرو که طماع هم هست را دوست ندارد!! اما باید ازش ممنون بود که داستان رو برامون تعریف کرد!! ولی هرگز او را و تخیلش را و اتفاق‌های آشفته‌اش را فراموش نخواهید کرد... اما بدانید گاهی کتابِ بی‌تربیتی می‌شود! با بی‌ادبی‌هایش حتی اگر خندیدید یادتان نرود محکومش کنید! 
می‌توانم تاصبح بنشینم و برایتان تخیلی از جنس رویای بی‌کتابی بنویسم...
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.