بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت مجید اسطیری

                یک رمان فوق العاده خواندنی برای هر کس که پدر می‌شود.
امروز همسرم تماس گرفت و با ذوق گفت که مژده بده دندان دخترمان دارد درمی‌اید!
و من الآن که کتاب را تمام کردم به این فکر می‌کنم که بزرگ کردن یک دختر چقدر سخت است! پدر خوبی بودن چقدر سخت است!!
این کتاب در آخرین سطرش به صورت هر کس که دختری دارد سیلی می‌زند و به صورت جامعه‌ای که به دخترانش احترام نمی‌گذارد سیلی می‌زند.

نویسندگانی که برای نوجوانان داستان می‌نویسند می‌گویند کارشان سخت‌تر از نویسندگانی است که مخاطبان بزرگسال دارند. چون نوجوان‌ها کم حوصله‌ترند و اگر کتاب جذبشان نکند فوری آن را کنار میگذارند. بی‌رودربایستی فقط میخواهند چیزی بخوانند که ازش خوششان بیاید. دنبال افزودن معلوماتشان نیستند و مثل کتابخوان‌های حرفه‌ای به قصد غرقه شدن در دنیایی که با تلاش ذهنی خودشان باید بسازند رمان نمی‌خوانند. گذشته از این حریف قدرتمندی مثل بازی‌های کامپیوتری برای ‌رمان‌های نوجوان وجود دارد.
با این مقدمه میتوانید تصور کنید نوشتن رمان نوجوان آن هم با یک موضوع تاریخی که از قضا واقعه‌ای تلخ است چه اندازه میتواند برای نویسنده دشوار باشد.
اما حمیدرضا شاه‌آبادی که در آثارش همیشه بسیار به سراغ مایه‌های تاریخی می‌رود، در رمان "لالایی برای دختر مُرده" به خوبی از پس این کار برآمده و رمانی نوشته که بعید است نوجوانی (مخصوصا دختر‌ها) از آن خوششان نیاید.
حکایت فروخته شدن تعداد زیادی از دختران قوچان در سحرگاه انقلاب مشروطه حکایتی تلخ و شرم‌آور است که بر اساس شواهد اگرچه در زمانهء خودش نقل آن بسیار فراگیر بوده و مایهء برانگیختن احساسات ملی و اعتراضات اجتماعی شده اما به مرور زمان در میان حوادث تاریخی عهد مشروطیت به دست فراموشی سپرده‌شده و چنان تلقی شده که تاثیر مهمی بر شکل دادن وقایع سیاسی اجتماعی نداشته. دکتر افسانه نجم‌آبادی در کتاب ارزشمند "حکایت دختران قوچان" در باب نشست غبار فراموشی بر این ماجرا می‌نویسد: 
"علیرغم اهمیت این داستان در آن سالها، در تاریخ‌نگاری‌های بعدی انقلاب مشروطه "حکایت دختران قوچان" از یاد رفته، و رویدادهایی چون چوب خوردن سه تاجر قند بازار تهران و ... به عنوان وقایعی که آغازگر این انقلاب بود به یادها مانده‌است."
لالایی برای دختر مرده چند راوی و چند فضای متفاوت دارد که همگی در ماجرای دو دختر دبیرستانی به هم می‌رسند. راوی اصلی رمان که داستان با روایت او آغاز می‌شود و به انجام می‌رسد نویسنده‌ای است که به طور اتفاقی در تاریخ به ماجرای فروخته شدن تعداد زیادی از دختران قوچانی به ترکمان‌ها برخورده و تصمیم گرفته کتابی دربارهء این ماجرا بنویسد و این واقعهء تاریخی در حال فراموشی را یادآوری کند. با این که در طول رمان چندان اشاره‌ای به انگیزه آقای نویسنده نمی‌شود (شاید به خاطر اقتضائات رمان نوجوان) اما در زیر لایهء متن و علی الخصوص با پایان بندی درخشان رمان میتوان انگیزه نویسنده را این طور حدس زد: یادآوری دوران تلخ عدم امنیت سیاسی و اجتماعی و تذکر دادن آن به نسل نوجوان امروز که دستهای حافظ امنیت و عدالت را نمی‌بیند و وجود این دو موهبت را امری کاملا بدیهی می‌پندارد. از طرف دیگر نویسنده در فراز پایانی ما را در جستجوی زهره و مینا به اقامتگاه دختران فراری می‌برد تا از دختری که مدام سراغ پدرش را می‌گیرد ناغافل سیلی جانانه‌ای بخوریم و بشنویم: 
"ببین خوبه؟ خودت خوشت می‌آد؟ چرا میزدی سیاه و کبودم می‌کردی؟"
و به این ترتیب آن عدالت و امنیت سیاسی و اجتماعی این بار جنبه‌ء اخلاقی و خانوادگی پیدا کند و تذکری باشد برای مخاطبان بزرگسال.
دو راوی نوجوان این رمان زهره و مینا هستند که آن‌ها هم به خاطر شغل پدر مینا با کتاب "خاطرات میرزا جعفرخان منشی باشی از ماجرای فروخته شدن دختران قوچان" برخورد کرده‌اند. البته هر دو کتابخوان هستند. زهره اهل کتابهای فهیمه رحیمی است اما مینا که پدرش ناشر است کتابهای حسابی‌تر میخواند. رابطهء دوستانهء آنها با رد و بدل کردن رمان‌ها شکل گرفته تا این که ماجرای کتاب میرزا جعفرخان منشی باشی پیش می‌آید و زهره و مینا تجربه‌ای عجیب، اندکی ترسناک و بسیار درگیرکننده را پشت سر می‌گذارند. شخصیت این دو دختر به خوبی ساخته و پرداخته شده‌است. حمیدرضا شاه‌آبادی به خوبی توانسته برای درگیر شدن دو دختر کتابخوان امروزی با ماجرایی که دخترکان خطه‌ای دیگر از کشور، در دورهء مشروطه پشت سر گذاشته‌اند طرح و توطئه‌ای منطقی فراهم کند.
راوی دیگر این ماجرا هم خود میرزا جعفرخان منشی است که برای تهیهء گزارش این واقعه دردناک به قوچان سفر کرده و هیچ گاه بازنگشته اما به لطف تحقیقات آقای نویسنده ما برگ‌هایی از دفتر خاطراتش را می‌خوانیم که الحق بسیار دردناک و تذکر دهنده هستند.
علی الظاهر شاه‌آبادی به این شکل روایت پازل گونه تعلق خاطری دارد چرا که رمان دیگر وی "کافه خیابان گوته" نیز به همین شیوه روایت می‌شود. "لالایی برای دختر مُرده" با شکل روایت چند تکه‌ش برای دختران دبیرستانی ما که مثل زهره و مینا اهل کتاب خواندن باشند و بخواهند از سطح کتاب‌های عامه‌پسند عبور کنند، فوق‌العاده خواندنی است.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.