یادداشت حمیده کاظمی
1403/10/4
«آن بیست و سه نفر» کتابیست خوشخوان ولی چاق. قبل از اینکه بروم سراغ اشکالات کتاب، باید اعتراف کنم بعد از خواندنِ این کتاب احساس افتخار کردم به کشورم و جوانان و نوجوانان این خطه، در دلم گفتم اگر یک دقیقه از عمرم را تلف کنم مدیون تمام لحظات و تمام خونهای ریخته شدهای هستم که این امنیت را به من دادند. تا به حال کتابی از آزادهای آن هم نوجوان نخوانده بودم. من توی این کتاب بازی کثیفِ رسانه را لمس و قدرت انسان را برای تغییر روایتِ دشمن ستایش کردم. برخلاف آنچه روی جلد کتاب آمده «خاطرات خودنوشت» به نظرم این کتاب بازنویسی خاطرات خودنوشت بود چرا که حین خواندن من احساس نمیکردم که یک نوجوان این متن را نوشته و بیشتر تصورم از راوی ،جوانی بود نه جویای نام، که عاشقِ نوشتن، یعنی من نویسندهبازی راوی را چون از زبان معیار فاصله گرفته بود کاملا حس میکردم. فضای خالی صفحات و اِسراف کاغذ واقعا آزارم میداد. جسارت نوشتن احمد را دوست داشتم و ممنونم از او بابت به بند کشیدن خاطراتش با نوشتن. مشتاقم مستند ساختهشده را حتما ببینم. دلم میخواهد یک دستِ سنگین بنشیند رویِ صورت هر قُلدری که به خودش اجازه میدهد بندههای خدا را بزند. حین خواندنِ کتاب وقتی با ملاصالح، مترجم جنوبی اردوگاه اُسرا، آشنا شدم مثل فنر از جایم پریدم و به کتاب ملاصالح کتابخانهام چشمکی زدم که حتما میخوانمت. به نظرم در این کتاب منطق توزیع محتوا رعایت نشده بود اما پایانبندیاش را دوست داشتم. دلم میخواهد از همین تریبون از همه آزادگان کشورم تشکر کنم، مخصوصا آن بیست و سه نفر. بزرگمردان ایرانید!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.