یادداشت
1403/9/16
داستان زندگی زنی ایرانی، به نام " کِلاریس "! (از این جهت کلاریس نام داشت، چون جزو جمعیت ارامنهٔ ایران بود که والدینش سال ها قبل، به خاطر کشتار و اتفاقات تلخ، از ترکیه به ایران مهاجرت کرده بودند) [کلاریس بنظر بخشی از شخصیت خودِ خانم پیرزاد است!] زمانِ داستان، به چندین سال قبل از انقلاب بازمی گردد مکانِ داستان آبادان است، خاصه محله یا شهرکی که خانوادهٔ مهندسان و کارکنانِ رده بالای شرکت نفت در آن زندگی می کنند( که غالبا از کشورهای دیگر آمده اند، یا اگر هم ایرانی هستند و در ایران زندگی می کنند، آنقدرها هم خودرا پای بند ایران نمی بینند و مفهومی به نام وطن چندان برای شان اهمیت ندارد، مثل خودِ کلاریس یا امیل که جاذبهٔ نافرجام یا شاید دست نیافتنی ای هم میان شان بود) اتفاق داستان اما، چیزی خارق العاده نبود اتفاقِ داستان حولِ زندگیِ روزمرهٔ شخصیت اصلی داستان و نوع تفکر و ذهنیت او به مسائلی بود که روزانه برایش رخ می داد؛ همین سادگی هم باعث جذب مخاطب عام آن شده، چرا که سادگی در بیشتر موارد با جذابیت همراه است... . کلاریس، زنی متأهل و علاقه مندِ به ادبیات و ترجمه است. همسرش " آرتوش " مهندس شرکت نفت است و دارایِ روحیهٔ انقلابی و عاقل و آگاه به مسائل زمانه، باید بگویم که شخصیت مورد علاقه ام در این رمان هم اوست! کلاریس و آرتوش سه فرزند دارند و درعین حال، تفاوت های زیادی باهم دارند. آرتوش، اهل سیاست است و کارِ بیرونِ خانه. درمقابل کلاریس، دوست دارد همسری مهربان و لطیف داشته باشد که زیاد کنارش باشد و باهم عاشقانه های زیادی رقم بزنند! برای همین، از همان اول، میان او و اِمیل جرقه هایی و نگاه هایی رد و بدل می شود، اما در عینِ حال، هردو درون گرا هستند و بندهایی بر دست و پا دارند که... . این کتاب، اطلاعات مختصری درموردِ بخشی از آن زمانِ آبادان به ما می دهد که مربوط به ساکنان اطراف شرکت نفت و روزمرهٔ آن هاست. قلمِ روانی دارد، که برای نویسنده های تازه کار مفید است. و برای خوانندگانِ امروز، فضایی نوستالژیک را رقم می زند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.