یادداشت هانیه
1402/5/4
نمیدونم چه جوری حس و حالی که بعد خوندن این کتاب داشتم بیان کنم هر خط این کتاب که میخوندم در شگرف بودم هر لحظه اش اینجوری بودم چه جوری اشرف سادات چه جوری این انرژی فوقالعاده این اضطراب این حس خروش این از کجا میاد؟؟ چه جوری زن چه جوری اینقدر خستگی ناپذیر استوار بودی چه جوری میتونی اینقدر تو اوج جوونی با اون همه سختی سرپا بایستی؟ قلبم پر از شور شعف میشد با خوندن خط به خط کتاب به یه اضطرابی رسیده بودم که میگفتم باید منم مثل اشرف سادات باشم باید یه کاری بکنم چرا نشستم؟ و محمد عزیزت که اینقدر خوب تربیتش کردی و من در عجبم که چطور یه انسان در سن۱۳ الی ۱۵ سالگی میتونه همچین دغدغه فکری داشته باشه اینقدر بالغ باش و عمیق فکر کنه خوشا به حال محمدت چقدر پاک و معصوم رفت... بعد خوندن این کتاب و رفتن به حال هوای دهه ۶۰ اینجوری شده بودم که منم میخوام اون سالها ببینم میخوام اون حس و حال تجربه کنم اون همدلی برای یه هدف مبارزه برای خاک کشور اون پشت هم بودن خیلی لذت بردم خیلی کیف کردم و خیلی رو من تاثیر گذاشت ♡
(0/1000)
هانیه
1402/9/13
0