یادداشت نرگس عمویی

                نکته‌ی بارزی که راجع به این کتاب وجود داشت، خلاصه‌ای بود که پشتش نوشته‌شده بود؛ که به اندازه‌ی کافی و حتّی فراتر از کافی به خرید کتاب و خواندنش مشتاقت می‌کرد و بعد از خوانش، متوجه دوربودن فضای داستان و اصلاً پیام و هدف اصلی از حالت ماجراجویانه و معمایی به تصویرکشیده‌شده در متن خلاصه می‌شدی. خود من به شخصه به هوای معمایی بودنش نبود که خواندمش، شنیده‌بودم تجربه‌ی جدیدیه زیاد. ولی خب برای منی که کتاب‌هایی با فضای مالیخولیایی عجیب‌وغریب‌تر خوانده‌بودم، نه زیاد.(به خصوص که قبل از این، کتاب "بهار برایم کاموا بیاور." را خوانده‌بودم و اصلاً با تمام مالیخولیاهای جهان انس گرفته‌بودم.:)) ) از همان اوایل مایل به اواسط هم کاملاً داستان مشخصه و "غافل‌گیرشدن" و "شوک ناگهانی" یا چیزهایی در این دسته، سر راه خوانش‌مون قرار نمی‌گیره.
و پس شاید چیزی که می‌مانه، نثر کتابه که خب بله. می‌شه گفت درنوع خودش شاید خاص و عامل نشاندنم پای کتاب بود. گفتم "شاید."☝🏼. :))
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.