یادداشت

نرگس

1402/11/6

پیش از آنکه بخوابم
        شاید یکی از وحشتناک‌ترین و دردناک‌ترین اتفاقا برای یه آدم این باشه که صبح از خواب بیدار بشه و هیچ‌چیز و‌ هیچ‌کس رو‌ نشناسه، توی آینه نگاه کنه و‌ چهره‌اش رو به خاطر نیاره =I .
داستان با راوی اول شخص توسط زنی (کریستین) روایت میشه که دقیقاً این اتفاق براش افتاده. شاید یه ایده یا طرح تکراری باشه اما نحوه‌ی روایتش، بارِ معمایی، حتی جنایی داستان و تلفیقش با جنبه‌های روان‌شناختی جذابش کرده. اوایل داستان چون راوی خودشه و فراموشم میکنه :) تا عادت کنین کند پیش میره ولی از یه جایی به بعد جذاب‌تر میشه..
تقریباً از اوایل کتاب شروع کردم به قضاوت و دلیل تراشیدن، برای من معماهای خیلی قوی‌ای ایجاد نکرد و یکمم مصنوعی و کشدار بود :/ اما چرخشی که به داستان میده غیرقابل پیش‌بینیه🫠

از‌ دیگر مواردی که اصلا دوست نداشتم این بود که آخرای کتاب به صورت گزارش، وقایع رو میخونین! به نظرم بهتر بود دیگه نویسنده بعد از مشخص شدن یه سری چیزا رها میکرد خواننده رو🤷🏻‍♀️


❌⚠️
اینکه کریستین نویسنده بود، یادداشت‌های عجیب غریبی نمی‌نوشت! یا حتی یبار کتابشو ورق نزد بخونه یکم اذیتم کرد☹️
خب اگه قرار نیست اون کتاب چیزی به خاطرش بیاره، پس فایده‌اش چی بود؟ 👀 کتابی که خودش نوشته، حتما یه چیزایی داره واسش دیگه..!

و از همه مهم‌تر تأیید کلیر در کشته شدن آدام و آتش‌سوزی خونه رو نفهمیدم! :/

مایک بعد از ضربه‌ای که به کریستین زده باید بترسه که اون یادش بیاد، همه‌چیزو لو‌ میده اما..! 🤷🏻‍♀️
      

40

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.