یادداشت مجید اسطیری

                دیشب در حالی غیرقابل وصف کتاب را تمام کردم. راستش کتاب را اساسا برای این خریدم که یک بریده چند صفحه ای ازش انتخاب کنم برای انتشار در یک پرونده ادبی با موضوع "ادبیات و مرگ" وقتی فصل اول را میخواندم داشتم ناامید میشدم تقریبا چون میدیدم فقط توصیفات نسبتا ساده و شتابزده روند زندگی یک دانشجوی نمونه و با استعداد است و نه تنها چندان حرفی درباره مرگ نمیزند بلکه شاید به زحمت در هر دو سه صفحه بشود یک جمله عمیق در آن یافت.
اما با شروع نیمه دوم کتاب که با آغاز سرطان پال آغاز میشود همه چیز عوض شد.
همه جمله ها یک معنای استعاری پیدا کردند و همه چیز عمیق شد. چرا؟ چون شاید همه چیز داشت برای آخرین بار تجربه میشد.

دو تا بندکتاب واقعا برایم تکان دهنده بود. یکی وقتی از زبان یک جراح زبردست هندی-امریکایی که در همه شئون زندگی اش موفق بوده و آینده پرباری برای خودش تصور میکرده در لحظه شنیدن خبر سرطانش میخوانیم:

نظر می‌رسید یک فصل از کتاب زندگی ام تمام شده است. شاید کل کتاب داشت به پایان می رسید. به جای شخصیتی روحانی که یاری رساننده تحولی در زندگی باشد خود را گوسفندی گمگشته و سرگردان دیدم. بیماری سخت، زندگی را تغییر نمی داد، آن را ویران می کرد. خیلی حس لحظه ی تجلی و ظهور را نداشت -فوران نافذ نور، روشن کننده ی آنچه واقعاً مهم است - و بیشتر شبیه این بود که کسی راه پیش رویت را با بمب ویران کرده. حالا باید راهم را در اطراف آن بیابم.

و یکی هم این نقل قول از نویسنده ای که برای من خیلی مهم است، گراهام گرین:
زندگی همان بیست سال اول است. بقیه ش فکر کردن است.

در کتاب به نام شپ نولاند ( شروین نولاند ) برخوردم. 
آیا کسی هست که کتاب "چگونه میمیریم" از نولاند را خوانده باشد یا داشته باشد؟
من پارسال این ارائهء عالی نولاند در تد را دیدم و علاقه مند شدم حتما کتابش را بخوانم اما هنوزنتوانسته م کتاب را پیدا کنم

https://www.aparat.com/v/VOiSz"
 "بخش های زیادی از فصل اول را نخوانده رد کردم. من را یاد دوران دانشجویی خودم که رهایش کردم می‌انداخت: پرستاری و بیمارستان!
آرزو می‌کنم همه پزشکان ما مثل پال اول سراغ ادبیات بروند و بعد بروند دنبال پزشکی. 
و اگر به خاطر
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.