یادداشت مصطفا جواهری

                گاهی وقت‌ها به اعتماد‌به‌نفس بعضی نویسنده‌ها غبطه می‌خورم.

نامه‌های یک مادر به دخترش دربارهٔ مردهایی که دوست داشته شوهرش باشند و نشده و بالاخره پدر دخترش را پیدا کرده.
همین.
کتاب در حد یک پلات ساده باقی می‌ماند.
تنها و تنها نقطهٔ شاید قوت کتاب، طنز معمولی‌ای‌ست که دارد و در بهترین حالت می‌توانید نسخهٔ صوتی‌اش‌ را در ترافیک حکیم گوش کنید تا حواستان از بددستی رانندهٔ کناری پرت شود:)
یک رضا عطارانِ دههٔ هشتادِ روی‌کاغذآمده!
و به شدت ضد زن. و یک‌موقع بد نباشد که نشر فخیم و روش‌َن‌فکر!ِ چشمه یک همچین محصولی بیرون داده؟!
دوستان نویسندهٔ فمنیست عشقِ ستاندنِ حقِ زنانِ مظلومِ سرزمینم کجای مجلس نشسته‌اند؟!
        
(0/1000)

نظرات

:) توصیفاتتون و اینکه چشمه چاپش کرده، به‌طرز جالبی ترغیب‌کننده است برای خوندنش.
در واقع داستانی تلگرامی و دنباله‌دار بوده که بعد معروفیت چاپ شده. فکر کنم نویسنده‌اش هیچ‌وقت فکر نمی‌کرد چاپ بشه