یادداشت ابوالفضل شربتی
1400/10/26
کمال گرایی ویژگیای شخصیتی است که شخص تلاش میکند بی عیب و نقص کارهایش را پیش ببرد. در کار، تحصیل یا هر امر دیگری، به بیان دیگر باید بهترین باشد. اگر کمی دقت کنیم میبینیم این حالت روانی میتواند مثبت یا منفی باشد، میتواند سازگار یا ناسازگار باشد. فرض کنید دانشجوی تحصیلات تکمیلی که یک سال از تحصیلش را صرفِ نگارش مقالات علمی- پژوهشی کرده است. از خواب و خوراک و ارتباطاتش زده و چندین مقالۀ معتبر در آورده. در قیاس با دیگران، چنین فردی شخصی کمالگراست. این وضعیت در عین اینکه جنبۀ مثبت دارد اثرات منفی هم میتواند داشته باشد. اعتبارِ علمیای که او پیدا میکند حاصل تلاش و ممارستِ او، و سختیکشیدنهایش است. درحالیکه در حالاتی میتواند به شرایطی منجر شود که شخص ارتباطات و بخشی از لذتهای زندگیاش را از دست دهد. اینها را چرا نوشتم؟ برای اینکه بگویم دقیقاً نمیدانم این کتاب چرا آمده یک واژۀ دیگر برداشته و کمالگراییِ منفی یا ناسازگار را به آن خورانده. راستش برای «کاملگرایی» معادلی نیافتم. از مطالبی هم که در اینترنت پیدا کردم دو معنا به دست آوردم: نخست، معنای پیشگفته، یعنی شخص در پی اینست که بهترین، بیعیبترین، بینقصترین نتیجه و دستاورد را داشته باشد، دوم، کاملگرایی به این معنا که شخص منتظر میماند تا همۀ شرایط مهیا و کامل شوند، سپس اقدام به عمل میکند. در این حالت، به احتمال زیاد، شخص به مرحلۀ عمل نخواهد رسید. با این اوصفا این بزرگترین ضعف این کتاب است که آمده اصطلاحسازیای کرده و برای خودش قلمفرسایی کرده. ضعف بزرگِ دیگر کتاب عنوانِ آنست. وقتی به عنوانِ آن نگاه میکنید کمالگرایی برایتان برجسته میشود، اما دریغ از اینکه به اندازۀ چند صفحه از کمالگرایی سخن گفته باشد. تنها در همان صفحات ابتدایی به کمالگرایی اشاره شده، آن هم به گونۀ مثبتاش، طوریکه نویسنده معنای اصلیِ کمالگرایی را همین دانسته و به سویۀ منفیاش مطلقاً هیچ اشارهای نکرده. بر فرض که این بیدقتیها را در پرانتز بگذاریم، اما کتاب بیشتر از اینکه شبیهِ کتاب باشد بیشتر به مجلهای زرد شبیه است. یعنی نویسنده آمده مصادیق کمالگرایی / کاملگرایی را لیست کرده. در فصلِ اول یک سری کلیات از کاملگرایان (به اصطلاح خودش) آورده، نظیر اینکه آنها شخصیتهایی سلطهجو هستند، تحت تأثیر ناخودآگاهند، مخالف انتقادند، وسواس مالکیتِ کنترل دارند، سرشار از شک و تردیدند. دلیل؟ فکت؟ شباهت به مجلههای زرد همینجا معلوم میشود. همۀ این عبارات و تعابیر روانشناسانه را آورده و دریغ از یک ارجاع یا تحلیل، انگار یکی پول داده و رفته در مطب روانشناس بالینی و دارد برایش یک سری حرف بلغور میکند. فصل دوم معرکه است. در نظر داشته «انواع» کاملگرایی را بیاورد، اما نشسته پیش خودش فکر کرده و هر مصداقی که به ذهنش رسیده پشت سر هم آورده. برای نمونه به موارد روبرو دقت کنید (پشت هر کدام از این کلمان یک «کاملگرایی» اضافه کنید و دو سه صفحه مطلب برایش در نظر بگیرید):شناختی، احساسی، رمانتیک و عاشقانه، وضع ظاهر، سلامت، سیاسی، ملیگرایی، تغذیه، نظامی، پذیرایی، خرید کردن، خوب بودن، لاف زدن، مهرطلبی، آبرو، جمعآوری اشیاء، نظم و انضباط. طبیعتاً در این فصل هم انتظار نداشته باشید به چیزی ارجاع داده شود یا تحلیلی ارائه شود. فصل سوم تیر خلاص است. چند مقاله است دربارۀ کاملگرایی، اما نه از نویسنده، بلکه از کسی دیگر که صرفاً از او در مقدمه قدردانی شده است. اما تنها ارجاعی که در این مقالات داده شده اسمِ نویسندهها آن هم به فارسی است. مثلاً تیتر زده «در همین لحظه، حلقۀ بین کاملگرایی و تعلل و تنبلی را قطع کنید»، بعد آمده زیر آن پاورقی زده «بیل ناس». روشن است که نمیتوان از ارجاع و اصل مقاله و عنوان مقاله و مسائل اینچنینی سخن گفت. بدون اغراق، مصداقی عینی از کتابسازی.
1
(0/1000)
فهیمه پورمحمدی
1400/10/26
0