یادداشت دریا

دریا

دریا

1403/10/27

        خیلی خوشحالم که کتاب گربه‌ی مولانا تموم شد چون از خوندنش در عذاب بودم. نثر خیلی ابتدایی داشت، در حد انشاءهای ۱۳ ۱۴ سالگی من، اولین کتاب جان آیدوغموشه، سخت نمی‌گیرم ولی برام جای سواله که چرا ترجمه شده؟ و چرا آدما می‌خرنش؟ من چرا خریدمش؟ چون عاشق ادبیات ترکیه‌م و عاشق گربه و عاشق مولانا، ولی این سه تا با هم نتونستن ذره‌ای حس مثبت در من نسبت به این کتاب ایجاد کنن.
معایبش:
نثرش ابتدایی بود، توصیفاتش زوری بود. خیلی مشخص بود که نشسته فکر کرده که خب من باید یه نثر ادبی بنویسم برای همین به جای اینکه خیلی ساده بگم آفتاب می‌تابید، بهتره بگم مثلا پرتوهای درخشان نور از لابه‌لای برگ‌های سبز به زمین برخورد می‌کرد. اصلا توصیفاش به دل نمی‌نشست. به زور چندتا داستانو به هم چسبونده بود و به طرز غیرمنطقی یهویی احساسات شخصیتا رو تغییر می‌داد که باعث می‌شد خیلی غیر قابل باور بشه، شخصیت‌سازی شکل نگرفته بود و بیشتر تیپ‌سازی بود، یعنی بعضیاشون خوب صرف بودن، بعضیاشون بد صرف که باعث می‌شد قدرت همذات‌پنداریو از آدم بگیره. هیچ آدمی اینجوری وجود نداره. همه ترکیبی از خوبی و بدی هستن. حتی مولانا که خیلی دوستش دارم، شخصیتا به شدت سطحی بودن و عمق پیدا نمی‌کردن، این هم احتمالا به علت همون تیپ‌سازی بوده. دیگه اینکه از یه جایی به بعد دیگه داستان نمی‌گفت. قصه جذابیت داره و توجه آدمو جلب می‌کنه و دوست داره بیشتر بخونه، ولی هی توضیح اضافه دادن صفحه‌های طولانی که وای چقدر اونجا پر از نور و عشق بود و من هیچ شده بودم و وای که مدهوش و مسحور بودم و کش دادن بیخود با اینجور جملات، آدمو زده می‌کنه و اتفاقا این تلاش بیرون زده برای به زور احساساتی کردن مخاطب، باعث انزجار می‌شه. من در طول خوندن این کتاب، جز اولین صفحات و آخرین صفحات، اون هم به خاطر اینکه یاد تجربیات مشابهی افتادم، جای دیگه‌ای‌ش هیییچ احساسی رو تجربه نکردم. اونقدر این حالت شدید بود که حس می‌کردم در حین خوندن آمیگدالام کوچیک می‌شن. دیگه اینکه حرفاشون بیشتر این مدلیه که ما باید انسان‌های خوبی باشیم، کارهای خوب خوب انجام بدهیم و کارهای بد نکنیم. هی همینو بسط داده با کلمات مختلف. هیچ حرف جدیدی نزده، حتی حرفای جالب و عمیق مولانا رو هم نگفته. اطلاعات اولیه‌ی نویسنده هم ناقصه و انگار جهانو درست ندیده، یا با چیزایی که نوشته زندگی نکرده، یه مثالش اینکه از زبون بچه‌گربه نوشته مامانمون (یعنی گربه‌ی مادر) ما (یعنی سه تا بچه گربه) رو گذاشت روی بدنش و بردمون. یعنی در این حد نمی‌دونسته که گربه برای حمل بچه‌هاش، نمی‌ذاردشون روی خودش، با دندون می‌گیره جابه‌جاشون می‌کنه. فصلی که داره با نواده‌ی مولانا اسین خانوم حرف می‌زنه، کاملا شبیه گزارش شده، آخر کتابو که خوندم فهمیدم واقعا چنین مصاحبه‌ای انجام داده و کشف کردم که می‌خواسته اون اطلاعاتو به زور بچپونه توی کتاب. خیلی زوری بودنش تو ذوق می‌زد.
و به طور کلی از خوندن این کتاب شدیدا ناراضی هستم. اشکالات تایپی و غلط‌های املایی زیادی هم داشت. از ترجمه هم راضی نبودم. اول کتاب نوشته شهرزاد صدر مترجم و مدرس دانشگاه. آدم فکر می‌کنه لابد ایشون تحصیلاتشون زبان انگلیسی بوده و در همین رشته هم دارن توی دانشگاه تدریس می‌کنن، واو چه ترجمه‌ی خوبی باید باشه، ولی پایین‌ترو که می‌خونی می‌بینی دکترا رشته‌ی ژئومورفولوژی دارن که من اصلا نمی‌دونم چی هست و رشته‌ی معماری و شهرسازی درس می‌دن و هیچ‌کدوم اینا به ترجمه ربطی نداره و من نمی‌دونم چه لزومی داره این توضیحات اول کتاب داده بشه. اینکه یه نفر مدرس دانشگاهه (اونم تو یه رشته‌ی بی‌ربط) باعث نمی‌شه مترجم خوبی باشه. حتی اگه خیلیا به این واسطه ترجمه‌شو بخرن. یاد دکتر!!! اکرم پدرام‌نیا افتادم. مترجم یکی از کتابای اسکات فیتزجرالد که به واسطه‌ی ترجمه‌ی افتضاحش از اون کتاب متنفر شدم. روی کتاب هم نوشته بود دکتررر! اکرم پدرام‌نیا، که مخاطبو به اشتباه بندازه که لابد دکترای ترجمه داره، در حالی که سرچ کنید، نوشته ایشون پزشک هستن. پزشک بودن ایشون چه ربطی به کتاب داره که باید روی جلد ذکر بشه، خدا می‌دونه!

خلاصه که از من می‌شنوید، این کتابو نخرید، به اینجور عناوین هم توجه نکنید، هرجا هم دیدید توی کتاب دارن زیادی از این تعریف و تمجیدا می‌کنن، به ناشر هم دیگه اعتماد نکنید.

      
18

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.