یادداشت
1401/11/6
۱ مینشینم روی مبل دکمه را فشار میدهم که شکنجهگرم را روشن کنم اخبار چیزی از من نمیگوید اخبار، اخبار را میگوید که خبرها را پنهان کند --------- ۷ نشستهام با شب قمار میکنم و هر چه میبرم تاریکتر میشوم --------- ۹ ما با کدام امید به ساعتهایمان نگاه میکنیم وقتی زمان برای مرگ کار میکند --------- ۱۰ غریبگی نکن نکن غریبگی پسرم! اینجا خاورمیانه است و هر کجای خاک را بکَنی دوستی، عزیزی، برادری بیرون میزند --------- ۱۲ روبهروی آینه میایستم و آینه سعی میکند سعی میکند سعی میکند از اینهمه خرابه چهره بسازد --------- ۱۵ درختی میوههایش را خورده است درختی سایهاش را خاک میکُند درختی آنقدر خسته است که خود را قطع کرده تا بر کُندهاش بنشیند --------- ۲۲ تو مثل رودخانهای ترکم کردی برای همین است گاهی ماهیهای مُرده در خود پیدا میکنم --------- ۳۰ مگر چهقدر عمیق گریه کردهام که رودخانهی کنار خانهام خشک است؟ --------- ۳۰ دود لایهلایهام را به ابر بدل کرده است من در آسمانها میچرخم و دوستانم خاکسترم را بر زمین نصیحت میکنند --------- گروس هیچوقت شاعر موردعلاقه من نبوده با اینحال این سومین دفتر شعری است که ازش خوندم این .شعرهایی که اینجا نقل کردم به جز شعر ۷ که کامله، قسمتهایی از شعرهایی بودند که شمارشون رو زدم حسی که من موقع خوندن بیشتر شعرهای گروس دارم اینه که چرا هیچکس شعرهاشو تبدیل به نقاشیهای سوررئال نمیکنه؟ تصویرسازیها و تخیلاتش رو دوست دارم و ترجیح میدم اونها رو به صورت نقاشی ببینم، توی شعر همش دنبال مفهوم و ارتباط و قصد و غرض شاعرم. که تو خیلی از شعرهاش نمیتونم اینا رو یافت کنم. و خیلی بلد نیستم ولی فکر میکنم مشخصههای شعر مدرن شاید هم پست مدرن باشه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.