یادداشت مسعود بربر

بی آتشی
        بی‌آتشی شرح کابوسی بلند و بی‌پایان است که در خود لغزان و از هر پیرنگی گریزان است. کابوسی که در آغاز به‌اندازه بالا رفتن یک بیمار مغزی از پله‌های ساختمانی درمانی برای نشان دادن عکس‌ و ام‌آر‌آی به دکتر واقعی است اما هر چه پیشتر می‌رود از جهان واقع فاصله می گیرد و شگفت‌تر می‌شود و البته امید به یافتن داستانی داستانی
 (a story-like story) 
در آن ناچیزتر. موضوعی که البته خواندن کتاب را کند و دشوار می‌کند اما شگفتی‌های تصاویر وهم‌آلود و کابوس‌وار که گاه یادآور جهان داستانی کافکاست و گاه یادآور کوچه‌های کابوس‌وار کورش اسدی، می‌تواند انگیزه خواندن شود تا حدود صفحه ۷۳. جایی که راوی همراهی می‌یابد و به جمعی راه پیدا می‌کند و داستان سرانجام سویه‌ای داستانی پیدا می‌کند اگرچه در همین حد و اندازه «سویه داستانی» باقی می‌ماند.
امید رضایی در «بی‌آتشی» هم همچون رمان پیشینش «نور زمستانی» به شدت تجربه‌گرا بوده است. آنجا تجربه‌گرایی در قالب شیوه روایت (به جای روایت شخصت اصلی، از ده‌ها راوی، هر راوی در یک فصل، بهره گرفته و شخصیت اصلی در گوشه‌ای از روایت هر یک جای داده) و اینجا در قالب پیرنگ‌گریزی و جهان پساآخرزمانی و کابوس‌وار. اما اگر جهان کابوس‌وار کافکا با موقعیتی کافکایی و خط داستانی کافکایی‌ همراه است اینجا داستان را همین تصاویر کابوس‌وار پیش می‌برد که گاه و بیشترگاه با جملاتی قصار و خطابه‌هایی غرا همراه می‌شود و گاه و کمترگاه با استعاره‌هایی نمادین از آن دست که اصل جنسش را می‌توان در مثلا عقل سرخ سهروردی یافت.
به خلاصه آن که اگر به دنبال داستان، ماجرا، شخصیت‌پردازی، ساختار و تکنیک (به معنای مدرسه‌ای)، و قصه هستید، این قاعدتا کتاب گزینه اول نخواهد بود اما اگر دلتان هوای زیستن در جهانی کابوس‌وار کرده و ساعاتی لغزان و خلسه‌آور از سیلان در این کابوس را خوش دارید که هر صحنه و هر تصویرش به صحنه و تصویری کابوسانه‌تر بیانجامد، این شما و این بی‌آتشی، نوشته امید رضایی، انتشارات نغمه زندگی.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.