بی آتشی
در حال خواندن
0
خواندهام
4
خواهم خواند
0
توضیحات
این داستان درباره مرد جوان و متاهلی است که به تازگی دچار سردردهای شدیدی شده و برای پیگیری به پزشک مراجعه می کند. او پس از گرفتن ام ار آی، متوجه می شود که باید هرچه سریع تر جراحی شود و به پیشنهاد پزشک معالجش باید به یک متخصص اعصاب مراجعه کند. در این شرایط خاطرات گذشته از جلوی چشمانش عبور می کند، آشنایی اش با یک خانم که نوازنده پیانو است، تعطیلی شیفت شب کارخانه ریسندگی که پدرش در آنجا کار می کرد، خوابیدنش میان بازوان پدر، و... .
یادداشت ها
1400/12/1
0