یادداشت فاطمه نقوی

یادداشت های بغداد: روز نوشته های زنی در جنگ و تبعید (1991-2003)
        از نظر منصوره اتحادیه، تاریخ‌نگار معاصر، «اصولا نوشتن بیوگرافی نوع دیگری از تاریخ‌نگاری است. می‌توان گفت که بین رمان و تاریخ است.» روزنوشته‌ها هم همینطورند، حتی مستندتر و کمتر متکی به حافظه، چون در صحنه و در لحظه و در حال نوشته می‌شوند. بخش مهمی از تاریخ یک کشور عکس‌ها و نامه‌ها و روزنوشته‌های مردمی‌ است که آن تاریخ را زیسته‌اند. 
یادداشت‌های بغداد روزنوشته‌های نُها الراضی هنرمند مدرنیست عراقی است؛ زنی در جنگ و تبعید که در یادداشت‌های روزانه‌اش چهره‌ی متفاوتی از عراقی که تا کنون شنیده‌ایم ترسیم کرده و به ما می‌نمایاند که عراقی با تمدن چندهزار ساله چطور در چند دهه چنان ویران می‌شود که «تیسفون، پایتخت شاهان اشکانی و ساسانی، سلوکیه، پایتخت سلوکیان، و سیپار، مقر دوم پادشاهان بابل،» جایی می‌شود که «جغد بر خرابه‌هایش نغمه‌خوانی می‌کند.» 
یادداشت‌های بغداد روایت سال‌های پایانی عمر نویسنده(1941-2004) است؛ از سال 1991، آغاز جنگ اول خلیج فارس تا 2003، سقوط بغداد و پایان حکومت صدام، دوازده سالی که همه‌اش در جنگ و تحریم گذشته؛ تحریم‌های کمرشکنی که اندک رمق‌های باقی‌مانده‌ی عراق را گرفته و مردم را در بی‌پناه‌ترین شرایط اقتصادی و اجتماعی گذاشته است. این یادداشت‌ها به بغداد محدود نمی‌شود. نویسنده‌ همه‌ی این دوازده سال‌ را در بغداد نمانده و مدتی را در عَمان(اردن) و بیروت گذرانده است.
فصل اول یادداشت‌های بغداد در بغداد می‌گذرد، در خانه و باغ نُها. او می‌نویسد: «در شش ماه آخر پیش از جنگ، روزها همه شبیه هم بودند؛ فشرده بین شب‌ها. با شروع جنگ روزها و شب‌ها تبدیل به یک روز طولانی شدند.»«تمام کشور در عرض چند روز فروریخته و از هم پاشیده.» «چند تا از طاق‌های الحضر افتاده، تیسفون ترک‌های جدیدی برداشته و درهای مستنصریه بر اثر انفجار باز شده‌اند.» در همین حین، رهبرشان زنده است و حالش خوب است. «ذهن آدم از بلاهت محض جنگ دستخوش اعجاب می‌شود.» آیا بوش نمی‌داند فقط مردم عراق‌اند که در این جنگ عذاب می‌کشند؟ آن‌ها و تنها آن‌ها هستند که زیر حمله‌های هوایی بدون برق و آب بوده‌اند و سختی کشیده‌اند. «آیا دنیا دیوانه است؟» تنها چیزی که غرب از آن‌ها می‌داند افسانه‌ی چهل دزد بغداد است. شاید حقیقتی در آن باشد. دزدی خیلی باب شده و بغدادی که یک زمانی جای امنی برای زندگی بود دیگر امن نیست.
عراق بالا و پایین‌های زیادی در تاریخ طولانی‌اش داشته. از نظر الراضی دست‌کم الان بغداد روی نقشه است و در غرب از عراقی‌ها نمی‌پرسند از کجا می‌آیند. «اگر اوضاع آنقدر تراژیک نبود قطعا بسیار مضحک بود.»
الراضی نمی‌فهمد چرا دنیا از آن‌ها متنفر است و چرا واقعا از ویران کردن آن‌ها خوشحال است. بدشانس است که هم عرب به دنیا آمده و هم عراقی است. افسردگی به او حمله کرده است. از وقتی جنگ شروع شده یک کلمه هم نتوانسته است بخواند، حتی یک رمان هیجانی. به جایش در دفترش این یادداشت‌ها را‌ می‌نویسد. 
شاید اگر جنگ نبود اولین جمله‌ی کتاب الراضی این بود: «من در باغی زندگی می‌کنم که 66 درخت نخل و 161 درخت پرتقال دارد.» همیشه دلش می‌خواسته کتابی بنویسد که با این جمله‌ شروعش کند.
اصلا ما چقدر کشور همسایه‌مان عراق را می‌شناسیم؟ به گمان مترجم که مقدمه‌ای با اطلاعاتی تکمیلی از نویسنده در اختیارمان می‌گذارد خیلی از ما ایرانی‌ها که کودکی‌مان را در جنگی هشت‌ساله با عراق گذراندیم، تقریبا چیزی از عراق نمی‌دانیم. این کتاب دریچه‌ای است به شناخت فرهنگ و هنر مردم عراق.
نویسنده در پیشگفتار می‌نویسد: «بغداد در دو طرف رود دجله ساخته شده.(...)انتهای شمالی و جنوبی آن به باغستان‌هایی منتهی می‌شود که بغداد امروز از این حدود فراتر رفته است.» ابن بطوطه در سفرنامه‌اش به نقل از ابن جُبَیر می‌گوید: «بغداد فعلی در مقام مقایسه با گذشته که هنوز چشم‌زخم حوادث بر آن کارگر نیفتاده بود، ویرانه‌ای بیش نیست. از بغداد خیالی بیش باقی نمانده است و از آن‌همه زیبایی‌های خیره‌کننده چیزی جز دجله پیدا نیست.» انگار تاریخ تکرار شده است. 
منتشر شده در مجله‌ی جهان کتاب.
      
24

2

(0/1000)

نظرات

خیلی خوب بود.

1